سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
قحطی عشق آمده جانمباید احتکارت کنمدر جغرافیای بن بست دلمهمانجایی کهمدت هاستخاک می خورددر ورودی اش همتار عنکبوت بسته بودمحبوب منقبل دیدار شماکبوتر دلمان به هوای هیچ کسی پرواز نکرده بودبس کههمه رهگذر بودند و عابر ...بمان و ثابت کن کهمی شودعاشق هاعاقل ترین دیوانه های شهر باشند......
قحطیِ دلخوشی شده اینجا بدون تواین سهمِ ظالمانه سزاوارِ من نبود...
بهارِ عزیز !زودتربیا ...مامدتهاست که درزمستان گیر کرده ایمولبهایمان ازقحطیِ لبخندترک برداشته !...
خداحافظ! خداحافظ! سفر خوش، راه رؤیا بازپس از تو قحطی لبخند، پس از تو حسرت پرواز...
اینجا قحطی عاطفه است!مترسک را دار زدند!به جرم دوستی با پرنده...که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای،فروخته باشد!راست میگفت سهراب؛اینجا قحطی عاطفه است....
شش فروردین استجیبهایم را میگردم خوبباز کمبود بهار است اینجاشش جهت، قحطی توست....
جنگ باشدقحطی باشدقهوه ام تلخ باشدسرد باشدچه اهمیتی داردتو باشیهمه چیز خوب است …...
حوادل به آدم نمی بستاگر آدمقحطی نبود!...