پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در انتظار آمدنتعقربه های امیدو ثانیه شمار ساعت انتظار راالتماس می کردمتا لحظه ای به خواب بروندافسوس من ماندم و ساعت صفرو تجسم نگاهتمجید رفیع زاد...
غبطه می خورم !به ساعت دیواری اتاقمکه ثانیه شمارش می رقصدبرای لحظه ی باشکوه صفر عاشقیعقربه هایی کهیکدیگر را در آغوش می گیرندو منشریک شادی پیوندشان می شومو اشک می ریزممجید رفیع زاد...
باز ساعت در رکب عقربه ها به عشق تو باخت!ای چهارصفر دوست داشتنی، عاشقیت مبارکارس آرامی...
حڪایت منو تو در ساعت صفر عاشقیمثل . . .ماه و برڪہ اسټدوراز هماما در دل هم...