پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وارین وار محکم ساخلا یارین وار اوپ قوجاخلا بیر ایشی گورممیشدن اونجه آخیرین یوخلا بایاتی...
یازیلان گلر باشا دوشر جانین آتاشا تا ساغسان حورمت قازان کیشی اول کیشی یاشا...
پولون فهله پولودی سان کی قهبه پولودیاوندا برکت اولماز دونبال لهله پولودی بایاتی...
نداری بیکسی هردو چو آتش بسوزانده دل و بال و پر من ندارم من دگر سودای پرواز نمانده چون دگر هیچ باور من خلایق یک به یک دل را شکستند تراشیدن بت غم پیکر من همه عشق و جوانی ام ربودند از این شد قصه غم ازبر من...هجران...
بسم الله و رحمان و رحیم خسرو عادللطفت بفزون سهل نما طی منازلبی مرکب سجاده رهم چاله گهی چاهبا خرقه ی رندانه شدم بی سر و بی دل .. هجران...
باب معاملات بحث رعایت حفظ نفست پاداش میدهد رحمان. مراقبت کردن از نفس واهی قلب را پاک نمودن از عشق انسان. حرمت این است پرهیز کردن از ریا عبادت خالص مثل کبریا مخلص حق بودن عین انبیا در ضمن مسلمانی هی بخوان قرآن. استقامت استواری در تصمیم وگرنه میشوی دورو و رجیم تهذیب حفظ ادب عشقی از صمیم راه عشق میروی یقینا بدان. توکل بر حق است مبنای سلوک به حکم الله است مالک و مملوک تفویض پناه ببر تا نشی مفلوک یقین پناه ماست غافر سلطان. ثقه اطمینان است به ح...
ده منزل عرفان درباب حزن است حسرت گذشته نهفته در آن .خوف عظمت رحیم جبار خوف از این هیبت قاهر و رحمان. اشتیاق یعنی که دوری از سستی خشوع یعنی فارغ از ننگ پستی اخبات آرامش است یکتا پرستی آت وقت رزقت دهد از غیب پنهان .زاهدان کسانند نیستند دل بسته نه مثل رندانند مست دل خسته ورع یعنی جام شهوت شکسته بهشت برین هست انعام آنان. تبتل انس یافتن با عشق خدا فارغ از این هستی از عالم جدا آن وقت گوش جانت می شنود ندا آن زمان میشوی حبیب یزدان. رجا رضایت ا...
ده منزل عرفان درباب توبه باز گو میکنم اندر این داستان .یقظه چون بیداری روح در قیام اگر توبه کنی میدانی چیست آن . محاسبه کنی تو در اعمالت همچو ملک گردد هر دو احوالت بر چرخ انابه می چرخد فالت حلالیت طلب از حق و انسان .پنجم التفکر به حق ذاتت بعد خودشناسی یابی سعادت از کریم پذیری لطف کرامت باید سجده کنی به حکم فرمان .تذکر یعنی که ذکری بی منت زارق المزروقین دریابد علت به سوی حق بیا رها از ذلت پندگیر از خبط خود با چشم گریان. اعتصام توسل به عشق ...
اگه یارم تو هستی بیا دستت بگیرم در این غربت که هستم نگذار که بمیرم منو عشق محالم دوراز تو زار حالممرغ خسته مثالم در قفس زجانم سیرمملک تو آشیانست بام تو بام خانست با تو عشق جاودانست نمیمیرم نمیرم در رهت خسته پایم گریه و های هایم من با اینها می آیم سوی تو چون که گیرمگیر دل بر نگاهت بنگرم روی ماهت آن دو چشم سیاهت منو کرده اسیرم سعید هجران این غربت بیکسی رطل ذلتاز ازل درد حسرت حیف که حیف کرده پیرم درد بیکسی مهجوری /شاعر سعید...
سن تکجه بیر جان دییلسن منیم اوچون بیر دونیاسان...گونش سن آیسان کیهاندا کهکشاندا ثریاسان ... سعید هجران...
این قلب هجران کش چرا حسرت تمنا میکند..چون قلب عشق گم کرده است باز از نو پیدا میکند... دوبیتی سعید هجران...
در مستی خماری من هجران تو دارم دور از تو دردمندم جز تو درمان ندارمتو درد من نخواهی زودتر بگو چه خواهی من پرتوئی از جانم تو جان جانی یارمفلسفه عشق سعید هجران...
چوخ اوزاخسان ایندی مننمن سنسیز دوزه بیلمیرم یار الیمی اللرینن اولسمده اوزه بیلمیرم من ترکی سعید هجران...
سن گئتدین منیم یانیمنان من دالینجا گوزوم قالدی دئدیم سن قولاخ آسمادین گوزل سنه سوزوم قالدی متن تورکی سعید هجران...
زان عهدی که من بستم پابندم عهد نشکستم من هم طالب عشقم عاشق خدا پرستم . سعید هجران...
چگویم از رخت بسته زبانمز توصیف دو چشمت ناتوانمتو آن عاشق کشی من عشق مردهبیا زنده بکن عشقم جوانم بیا تا غصه ها پیرم نکرده بیا تا هست این نام نشانمفقط میخوام ببینمت همیشهنرو پیشم بمان پیشت بمانم تو یک شاخه گلی در این گلستانبمان نازت کشم من باغبانم دل هجران کشم دسته تو ماندهتوئی عشقم توئی روحم تو جانم 🍂سعید هجران سلماسی🍂...
در این ملک خیال من حیف دلبرم در کار نیستچون نخورده جام عشق خوابیده است بیدار نیستمن ندارم تاب تنهایی در این ظلمت سراماه ندارد روشنی چون شمس من انگار نیستشب ندارد رنگ بو صهبا ندارم ور سبو یا شبم نیست آن شب یا یار من آن یار نیست شاعر سعید هجران سلماسی...
با خیالم آشنا شو ببین رویای هستی را🌾در ضمیرت تجربه کن عشق سودای هستی را🌾مثل من باش چشم بسته بنگری از بعد دیگربا چشم عقل تو میبینی یقین معنای هستی را🌾میبینی نوری فراتر از هر نور و روشنی هستبا آن نور است تو میبینی تا ناکجای هستی را🌾چشم مجازت را ببند تا وا شود چشم عقلت آن زمان است سیر میکنی هر جای جای هستی را🌾هرچه زیباست بیرنگ شود در ضمیر چشمهایتاگر جرعه ای نوش کنی تو از صهبای هستی را🌾پیک شادی بر سوی تو راهی ش...