پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیستگوش کنوزش ظلمت را می شنوی؟من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادمگوش کنوزش ظلمت را می شنوی؟ ...
ڕەشەمە ئەلێزۆڵفت پەرێشان نەبێتخاکەلێوە بەڵام،،،دوودڵە....بێ ئاواتی خەراپە دەزانم دەزانم که هیچ گۆڵانێکبۆنی زۆڵفت لێک ناکاتەوا! ▪برگردان فارسی: حکم می دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند!فروردین اما،،،تردید می کند....نومیدی؛ چیز بدی ست...می دانم، می دانمهیچ اردیبهشتیعطر گیسوانت را آزاد نخواهد کرد! ...
بیش ازاین نتوان حریف دا غ حرمان زیستن یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا...
حس نومیدی از اینجا نشأت می گیردکه آدم نمی داند چرا می جنگدو حتی نمی داند اصلا باید بجنگد یا نه آلبر کامو یادداشت ها...
حکم می دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند!فروردین اما،،،تردید می کند....نومیدی؛چیز بدی ست...می دانم، می دانمهیچ اردیبهشتی\عطر گیسوانت راآزاد نخواهد کرد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بعد نومیدی بسی امیدهاستاز پس ظلمت، دو صد خورشیدهاست...