پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آرزو کن شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی خدا باشه...
رابطه های خوب باحرفای قشنگ شروع میشه ،ولی بارفتارهای درست دوام پیدامیکنه،بیشترادمها اولش رو خیلی خوب بلدن ولی درادامه پراز اشتباه هستند...
عشق دانشکده تجربه ی انسانهاستگر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است...
گرچه این شهر هراسان شده از بیماریمن پرستارم و عمریست خطر کرده دلم......
شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شدماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد...
موسیقی ادبیاتِ دل است آنجا که سخن خاتمه مییابد ،موسیقی آغاز میشود ......
سیب در دستانتچیده!بوییده!تاوان طرد شدنم را چشیدهام....
هیچ چیز در جهانبه خوبیبوی کسی که دوستش دارینیست......
گاهی چقدر دلتبرای یک خیال راحتتنگ می شود......
در کناری منتظر بودم حدودا پنج و نیمتا که پیچیدی به چپ، آرام گفتم: «مستقیم...
در عالم دو چیز از همه زیباتر است:آسمانی پرستارهو وجدانی آسوده ....
مادر مهربانم تا همیشه تو لایق ستودنیگل زیبای باغ خدا روزت مبارک...
مهربانیمثل برف استهرچه را میپوشاند زیبا میکند…مهربان باشیم...
کسی از باطن زیبای ادما خوشش نمیاد!...
وقتی نباشی، زندگی زشت و پلید استآیینهام غیر از تو زیبا یی ندیده ست...
جهان با تو برایم زیباست...
چقدر جهان می تواند زیبا باشد ، اگر در آن فقط هنر و لذت و عشق وجود داشت ......
سکوت چه زیباست وقتی همه دروغ میگویند...
زیبا تویی که در دل پاییز بهار را با خودبه خانه می آوری......
همین که میدانم هستی وحالت خوب استدنیایم زیباست...
ندیدنت سخت است اما همین که میدانم هستیو حالت خوب استدنیایم زیباست......
برایم بخند️برایم که میخندی چشم هایت که هیچ آسمان هم زیبا میشود .....
وقت استکه بنشینی و گیسو بگشایی......
نمی خواهم بگیرماختیار از دست تو اماتو بایددلبر زیبای بی همتای من باشی...
آه...... که در فراق اوهر قدمی است آتشی ............
لاف عشق و گله از یار ؟!زهی لاف دروغ !عشقبازان چنین مستحق هجرانند.........
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن! جانا / سرم از فکر تو خالیستدلم را چه کنم...؟...
تو از فصل پاییز زیبا تریمن از فصل پاییز تنهاترم...
عاشقت بودمولی ناجور سوزاندی مرانقره داغش میکنم دل را اگر یادت کند...
آشکارا نهان کنم تا چند؟دوست میدارمت به بانگ بلند...
مهربان باششاید فردایی نباشد...
می خواستم پر واکنی در منآبی ندیدی آسمانم را ......
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست...
بازکرد/دکمه هایشرا ماه/درون شب گم شدیم...
ما را به دعا کاش فراموش نسازند...
رفتیم و داغ دل ما به دل روزگار ؟ هه! رفتیم و داغ دل ما به هیچ کس نماند...
سطح توقعم رو از بقیه آوردم پایین به جاش سطح تحملم رو بردم بالا...
تو مثل باران هستیبارانی که به زندگی کویری من جان بخشید...
نه از سرم می افتی نه از چشممکجای دلم نشسته ای که جایت اینقدر امن است...
افکارت را زیبا کن. زندگی به اندازه فکرهای تو زیبا میشود....
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت...........
هر درخت می تونهیه بهانه باشهتا شاید این دنیادوباره زیبا شه...
نامت شنومدل ز فرح زنده شود...
رنج فراق هست و امید وصال نیستاین هست و نیستکاش کهزیر و زبر شود......
دلم هوایتو داردهوای زمزمه ات.....
وحدت عشقست این جانیست دویا تویی یا عشق یا اقبال عشق...
گمت کردم مانند لبخندی در عکس های کودکی ام...
گفٖته بودم که به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم...
ﻧﺎزﯾﺴﺖ ﺗﻮ را در ﺳﺮ ! ﮐﻤﺘﺮ ﻧﮑﻨﯽ .. داﻧﻢ دردیﺳﺖ ﻣﺮا در دل ﺑﺎورﻧﮑﻨﯽ داﻧﻢ...
خوبی و دلبری و حسن حسابی داردبی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟...