پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی حاصلست یارا اوقات زندگانیالا دمی که یاری با همدمی برآرد...
تا که پابَندت شَوم، از خویش می رانی مرادوست دارم هَمدمت باشم ولی، سَربار نه...
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کندهمدمم این روزها سیگار باشد بهتر است...
تو تنها همدمم بودی...تا ابد بمون برام..روزت مبارک ملکه ی من...
نفسی همدم ما شو که نداریم کسی...
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه!...
از بلندایِ نگاهِ تو فقط پرواز و پرواز و پروازنه محضر لازمه نه حلقهاما تویی مَحرم، تویی همدم، تویی همراز......
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن توهمدم دردم و این درد کشیدن دارد !...
دلی دارم که خوی عِشق داردکه جُز با عاشقان هَمدم نگردد...
یه مامان که همدم و پایه باشهمساویه با یه لشکر دوست و رفیق......
پدر که نباشدمادر همدم نداردپسر همراهو دختر سرپناه...
به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد!ولی آموختم که :ناله ام، سکوت باشد...گریه ام، لبخند...و تنها همدمم، خدا....
عشق چیست؟ جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد، و مرد تکیه گاهی برای زن؟ یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخت است که همه تنهایند؟...