متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
آخرین ملاقات
تو همان ساعت زنگدارِ مغرورِ کنار تخت یکنفره ام هستی که در آخرین یادآوریش با کلنجار بر سر عقربه ها به کلک یک ثانیه زمان را به زمانه باخت!
و پنجم آذرماه در عصری بارانی در گلوگاهِ چهار و پنجاه و شش دقیقه نجوا کرد و زمان را...
چهل سالت شده:
یه روز وقتی پشت چراغ قرمز داری به یک دختر گل فروش لبخند میزنی و پسربچه ها رو از شستن شیشه ماشینت منع می کنی
یه عطر آشنا...
یه نگاه از دور...
یه لبخند شبیه به...!
یکهو با رایحه همون عطر مثل کپسول زمان پرتاب میشی به...
هرچه کردم بکنم وصف تورا، شعر کم آورد
به وصفت سپید رو سیاه و غزل ناچیز است
ای شانه هایت کوه و دستهایت روایت مردانگی
در عالم واژه ها نام پدر از عشق لبریز است
ارس آرامی
به توصیفت واژه حقیر و شرح تو محال است پدر
هرچه کردم بکنم وصف تو را، شعر کم آورد
ارس آرامی
دست و پا گر شکند با نسخه درمان می شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان می شود
ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی
دلشکسته باطنش از ریشه ویران می شود
ارس آرامی
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان می شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان می شود
سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی
غم مخور با خنده ای از دیده پنهان می شود
مختصر گویم اگر ویران شود کاشانه ای
جای هر ویرانه ای کاخی نمایان می...
(غبار خاطرات)
تو همان غم فنجانِ فراموش شدهٔ جهیزیه مادربزرگ هستی که حالا با لبانی لب پر شده در صندوقچهٔ گلوی روزگار گیر افتاده و از حشمت دوران یگانگی اش می گوید،
تو همان شمدانی باشکوه و شاهانه ای هستی که لب گَنجهٔ صدسالهٔ پُر نقش نگار در گوشهٔ متروک...
چون شب که در سینه اش تنها به یک ماه می نازد
در سایه مهتاب،
بی انتها اما در سکوت دوستت می دارم...
ارس آرامی
حال مرا نپرس
امشب شب ترین شب های من است
در میانه عبور از پل تکثیر شده چشمانت
به محال پر می کشم
واقعیت خودش را به خیال تو می بازد
و در تو محو و محوتر می شود
و حالا اینجا در خیالم همه چیز جور دیگری ست
حتی...
کی می رسد رستاخیز داغ لب هایت
تا پوست تنم را در میان بغلگاه بوسه هایت بسوزانی
ارس آرامی
گفتم لب تو گفت مکیدن دارد
گفتم سخنت گفت شنیدن دارد
گفتم که چو جامه از تنت بر گیرم
گفتا که حکایتی ست دیدن دارد
ارس آرامی
خسته ام خسته تر از هر چیزی
خسته از خستگیِ خستگی ام
ارس آرامی
نیمه شب از دلبرم آغوش می خواهد دلم
دلبرى که شب بوَد بیهوش می خواهد دلم
قافیه تنگ آمده شین را شما سین فرض کن
ماه بانو، مه لقا، من بوش می خواهد دلم!
ارس آرامی
گفتم که سرم، گفت جدا می خواهم
گفتم که تنم، گفت فدا می خواهم
گفتم بمیرم عاقبت من ز غمت؟
گفتا به درک من از خدا می خواهم!!
ارس آرامی