میل من سوی شما قصد توسل دارد
گر تو گناه من شوی توبه نمی کنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم
وه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی تا به لب تو بسپرم جان به لب رسیده را
گفتی که به وصلم برسی زود مخور غم آری برسم گر ز غمت زنده بمانم
این که مداوم سرد و گرمش میکنی لیوان چای صبحانه ات نیست که دل من است میشکند
صد بار گفتمش وسط حرف من نخند یکبار خنده کرد بیا عاشقش شدم
تخمین زده ام بعدِ تو با این غم سنگین فوقش دو سه ساعت ، دو سه شب زنده بمانم
به هر کجا که می روم همیشه می رسم به تو ببین چگونه می کشی مرا به مسلخ خودم
لب تر نکن اینقدر که زجرم بدهی باز یک مرتبه محکم بغلم کن که بمیرم
همدردی و هم دردی و درمان دل ما ای هرچه بلا هرچه جفا هرچه شفا تو
یک نفر از جنس احساس تو می خواهد دلم یک نفر مثل خودت اصلا تو می خواهد دلم
صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شوم و پریشان کندم موی بهم ریخته ات
ما سپر انداخته ایم گر تو کمان میکشی
دریای هستی من از عشق توست سرشار این را به یاد بسپار
تا دستت را می گیرم بی اختیار دست می کشم از تمام دنیا
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
من اینجا بس دلم تنگ است هر سازی که می بینم بد آهنگ است
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش قبله ای دارد و ما زیبا نگار خویش را
هر طایفه با قومی خویشی و نسب دارد من با غم عشق تو خویشی و نسب دارم
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
آشکارا نهان کنم تا چند ؟ دوست می دارمت به بانگ بلند
نه به چاهی نه به دام هوسی افتاده دلم انگار فقط یاد کسی افتاده
کاش فردا خبر مرگ مرا برسانند به تو هم تو آرام شوی هم دل سرگشته ی من