شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
کلمههمهسرریز خیابان من بود...
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرونکسی که خاطره هایش پر از خیابان است...
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ،فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...
راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوز...
چتر را بست / مسافرخیابان/منفی صفر...
هنوز/ سکوت/ ریخته در خیابان/پرت می شویم/ از این سکوت/به آن سکوت...
شاعر شدن کار سختی نیستتو فقط با لبخندتدر خیابان قدم بزن...
شست بارانهمه ی کوچه خیابان ها را...پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟...
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولیبا همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای...
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...