کلمه همه سرریز خیابان من بود
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرون کسی که خاطره هایش پر از خیابان است
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ، فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای من برای ردپاهایت خیابانم هنوز
چتر را بست / مسافر خیابان/منفی صفر
هنوز/ سکوت/ ریخته در خیابان/پرت می شویم/ از این سکوت/به آن سکوت
شاعر شدن کار سختی نیست تو فقط با لبخندت در خیابان قدم بزن
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند