متن اتاق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اتاق
دهانم را باز میگذارم
شب تا شب
شاید مهتاب
اندکی بچکد
و گلوی خشکیده ام
تر شود برای سخن گفتن
سخن گفتن از آنچه گذشت بر این اتاق
بر این اتاقِ تاریک، که نامش دل بود...
«آرمان پرناک»
شبانه قدم میزنم و نگاه میکنم به چراغ روشن خانه ها
و فکر میکنم به قصه هایی که از پنجره های شب ، نشت کرده به خیابان
هر جا که میخواهی باش
پنجره اتاقت منم !
علی سلطانی
نترس
نمی اُفتد
سقف، پای مارمولک ها را
محکم چسبیده است
نمی افتد
راستی!
زاویه دیدِ اتاقِ یک شاعر چطور است؟
شیردادنِ موش ها به دیوارها
مادرانه نیست؟
صدای جیغِ چند سوراخِ میخ مانند
پشتِ تابلوی نقاشی
مرتب نیست؟
اصلاً ببینم
تعدادِ مشت های باد
بر دهانِ بسته ی پنجره...
از عکس سه در چهار
تا اتاق سه در چهار...
می خواهم
از این دایره ی سه در چهار
خلاص شوم
خلاص!!
«آرمان پرناک»
سکوت سرد اتاق را نمى شود
با نور پر کرد
مگر به تبسمى
کرشمه ى چشمى
و دستى که هواى اتاق را
نقاشى کند
حجم سفید را
هیچ قطره ى اشکى
نمناک نمى کند...
.....
امیر برغشى
تبسم بر لبان مادر بزرگ نشست....
مادر بزرگ دختر خوبی بود. .
هنوز همان اتاق کوچک..
چای قند پهلو ....
برایم تکرار نشدنیست...
صدای زیبای گنجشک آمد...
نگاهم رویای باز کردن پنجره...
نگاه به عقب،!
لحظه ،لحظه سکوت
از تنم بالا میرود...
وبغض ،بغض درونم ذوب میشود...
مادربزرگ،اتاق،چای
اندوه خاطره...
ی روز نت گوشیتو خاموش کن...
ببین اتاقت چ رنگیه..
کمدت چ شکلیه..
دیوارا ترک خورده یا ن
لامپ اتاقت سالمه یا سوخته..
در اتاقت جیر جیر میکنه یا ن
ببین..
پیر شدی یا ن...
نویسنده: vafa \وفا\
دیوار های اتاق،
خسته از پنجره های کاذب!
*
به ظهور دستی رهایی بخش
نشسته ام،
تا،،،
به تلنگری بگشاید پنجره را
شاید؛
هوایی تازه کند\
--اتاق غمباد کرده ام!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)