یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
چشم هایت؛ چشمه های شرابلب هایت؛ باغِ خرماوآغوشت آفتابِ داغِ تابستان است....
چِل سال رنج و غُصه کشیدیم و عاقبتتَدبیر ما به دست شَراب دو ساله بود...
کنارمگذاشتیکهتلخمکنی؟شرابیشدمنابی،حسرتبکش...
دهنم تلخ شد از بی شکری ، بی عسلی !تو شرابی و تویی قندِ مکرر ، جانا !...
میگن رفیق هم مثل شراب ، کهنه اش یه چیز دیگه ست...
بگذار تا بنوشمتای چشمه شراب ...️️️...
گنجایش دیگری ندارد دل منهمچون قدح شراب لبریز توام...
پای سیبدرون ویترینشرابِ کهنه...
دستِ شرابدر کار بودلب های او سیب...
شراب/روی پا ایستاد/برای چشم هایتو/نه خدا خوابید/نه من...
پیمانه را به دست اجلبسپرو بروای زندگی شراب تو مستم نمی کند...
آنجا ببرم که شرابم نمی برد...
همه سر خوش از وصالت/ من و حسرت خیالتهمه را شراب دادی و مرا سراب دادی...
چشمان تو شراب استو من مست آن چشمانت...
نام تو مرا همیشه مست میکندبهتر از شراببهتر از تمام شعرهای ناب...