برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
هرگاه که تو در تصویر شعرهایم می نشینی،
هیچ چیزی برای گفتن پیدا نمی کنم.
...
برای به فراموشی سپردن تو،
دنیا پر از آشوب و
مردن دردناک تر باید باشد...
ولی افسوس من هنوز هم چشم به راهت هستم...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
از وطن هجرت کردم،
و چه بسیار افرادی که می گفتند:
گرگ ها، بسیاری از غریبه ها را دریده اند!
ولی من دیگر رفته بودم و
دیگر نمی توانسم
باز گردم به خانه ای که به جایش گذاشته ام...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
آه ای وطن!
تو که یک وجب جا برای من نداشتی،
تا جوانی ام را در آنجا سپری کنم...
اکنون هم هیچ در طلب به دست آوردن دلم نیستی،
با این وجود همیشه برایم جای سوال داشته،
تو چه وردی خوانده ای،
که در این غربت و دربدری
همچون کودکی...
تنهایی،
مانند جوی آبی ست،
که گیاهان بی شمار
اطرافش روییده است...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
ماندن، توهمی ست بزرگ!
که کسی توانش را ندارد
همه ی ما مسافر هستیم،
چه بدانیم، چه ندانیم.
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
ای مهربان من!
تا تو در خیال من هستی،
نمی توانم اوقاتم را به بطالت بگذرانم...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
بر روی لب هایم می دوی
بر روی گردنم می لغزی
بر روی سینه ام، دست می کشی
بر روی شکمم، دست به توطئه می زنی
بر روی رانم، استراحت می کنی
از چشمه ی حیاتم، آب می نوشی
پاهایم را برای سفر مهیا می کنی
مرا به سفری دور...
در سرزمین ما
زن بودن بسیار سخت است!
در پیشگاه روشنفکران زن، نفهم است.
در نزد مردان مذهبی،
زن وسیله ی رفع نیازهای جنسی ست
در اندیشه ی ثروتمندان
زن، لذت زندگی ست.
در نزد دولتمردان،
زن بی حق و حقوق و بی اختیار است.
در سرزمین ما،
عاشق شدن...
شبی من و تو
در زیر باران بهاری
به همدیگر خواهیم رسید
تو موهایم را در زیر باران به هم می ریزی
و من هم،
سبزه زار سر سینه هایت را آب خواهم داد.
شاعر: شنو محمد زاخو
ترجمه: زانا کوردستانی
وطن یعنی تو
تو یعنی آواز
آواز یعنی پرچم
پرچم یعنی رنگ چشمان تو
چشم تو یعنی سرود ملی
سرود ملی یعنی صدای تو
صدای تو یعنی شجاعت
شجاعت یعنی آزادی
آزادی یعنی قلم
قلم یعنی فریاد
فریاد یعنی وطن
وطن یعنی من و تو...
شاعر: شنو محمد زاخو
ترجمه:...
زنی از جنس بارانم،
زاده ی دو پیکر عریان،
در فصل پاییز.
بی رضایت من،
به دنیا کشاندنم.
شاعر: شنو محمد زاخو
ترجمه: زانا کوردستانی
هەێنی! دایکەکانی کوردستان
بۆ منداڵی نازددارەکەتان
هەر شەو بەجێ لۆدک و لایەلایە
سووڕەتی ئینفاڵ بخوێنەن!
گاهەس خودا لە خەوی پەنجاه ساڵەی خێزیا و
نەنگ و عاری ئینفاڵی لە بیر کەرد.
◇
آی مادران کردستان
برای فرزند نازنینتان
هر شب به جای لالایی
سوره ی انفال بخوانید!
شاید خدا از خواب...
کردم،
مجروح!
زخمی کاری به تن دارم،
انفال!
◇
کوردم،
بریندارم!
زامی پڕژان لە جەستەمە،
ئینفاڵ!
زانا کوردستانی
خواستم شعری برای عشق بسرایم
وطن در آن پدیدار شد.
نمی دانم چرا این روزها
نام وطن از زبانم نمی افتد؟!
◇
هەزم دەکەرد شیعریک بۆ ئەڤین هڵ بەستەکەم
نیشتمان لەناوی دیار بۆ.
نازانەم بۆچی ئەم رۆژانە
نامی نیشتمان لە زمانم ناکەوتە؟!...
زانا کوردستانی
هەچی بەرد برک ئەدەم
بۆ باڵندەی ئازادی،
باڵۆنەگرت!
ساڵیان دۆر و دریژیکە مردارەو بووە...
◇
هرچه سنگ می انداختیم
به پرنده ی آزادی،
نمی پرید!
سال هاست، که مرده بود...
زانا کوردستانی
داری مۆوەکانت لەیەک کەرەوە
سەربەستی باڵ و پەل هه ڵوه شان دەکات
ئەم مزیارانە
لە هەڵفڕین کابۆکی رۆحی تۆ ترسیان بوو
نه لە وەشەی پلکە زڵفەکانت..
◇
موهایت را بگشایی،
آزادی بال خواهد گرفت!
این دژخیمان
از پرواز کبوتر روحت ترس داشتند
نه از رنگ موهایت...
زانا کوردستانی
هر صبح،
به یادت،
چشم به افق می دوزم و
برای آزادی در روز پیش رو
برای شرق کُردستان و
چهار پارچه ی کُردستانم
سرودی اتحاد می خوانم.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
برگ ها به پرواز در آمدند
از شاخه های بلند
با شادی به رقص افتادند
در مرگ خود
در میان وزش باد
به رنگ سرخ گل
حنابندان خزان را جشن گرفتند
برای بهار در راه مانده.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
خوبی، نیک ترین راه و روش است،
در پیشگاه پروردگار!
نه سجده گذاشتن به دروغ و پر از معصیت.
اگر خواهان شیرینی بهشتی،
راست کردار باش و در راه راست قدم بردار.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
من کُردستانم
برگی بی شاخه و
شاخە ای بی تنه و
تنه ای بی ریشه و
ریشه ای بی خاک و
خاکی بی نقشه و
نقشه ای بی مرز و
مرزی بی مرز...
اما همچون آرارات، پیرمگرون و دالاهو
همچون قندیل بلند و محکم ایستاده ام
همچون خورشید در مصاف...
باران بیا تا که آتش درونم،
زیر نم نم قطراتت خاموش شود.
می دانم که زمان آمدنت است،
اما هنوز آزرده خاطری
عیب ندارد!
بیا و نم نمک بر بیابان خشک سرزمینم فرود آی
صبر پاییز به سر آمده و زردی و پژمردگی بە بار می آورد
تو کماکان نیامدی...
پاییز با گریه های مادرانه اش
گرد و غبار درختان را می زداید.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
صبح ها با موهای ژولیده از خواب بر می خواستند و
غروب ها با کوزه ای شکسته از چشمه باز می گشتند،
خواهرانم،
عطر گیلاس های نرسیده را تداعی می کردند،
بوی انتظار!
انتظاری که همچون پیچک از پنجره آویزان بود.
انتظاری که شبیه غبار مرگ بر برگ ها نشسته...