عاقبت میهمان یک نفریم مرگ با طعم تلخ شیرینی
دهانت بوی مرگ دارد نگاهت هم تفنگ لعنتی
خداحافظی را بلد نیستم کنار تو تا مرگ می ایستم
از مرگ نمیترسم من فقط نگرانم که درشلوغی آن دنیا مادرم راپیدانکنم....
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
من مرگ را دوست دارم اما به دو شرط یا برای تو بمیرم یا با تو بمیرم...
هر روز خبر می رسد از رفتن یاری من مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری
حآصٍل عٍشق مًتًرسًک بٍ کًلآغ، مًرگ یک مًرزعه اًست...!
بر جگرم سوز و گدازیست از آتش عشق عطشم از شربت مرگ فروکش میشود
جاݩِ همه را مرگ میگیرد جاݩِ مرانبودݩِ تو
همهی موجوداتِ زنده بعد از مرگشون فاسد میشن آدما قبل از مرگشون !
مینشینی در سکوتِ قاب عکس روی میز مرگِ هر روز اسیرت را تماشا میکنی...
زندگی... انارهای ترک خورده ای ست در سینه ی مرگ
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم
مرگ اینجا نجات دائمی است
زاریِ ما در غمِ دل دید و شادیمرگ شد مردنِ دشمن ز تأثیرِ دعایِ ما مسنج
خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزل توی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل
چشم انتظار حادثهای ناگهان مباش با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
ترسو قبل از مرگش بارها میمیرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را میچشد.
آن همه مرگ ارزش این زندگی را داشت؟!
مرگ فردای قشنگی ست برای آن که در خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت
دندان مرگ فرو رفت دراندامت عزرائیل چه غربالی می کند
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش این چراغی است کز این خانه به آن خانه برند
در غربت مرگ، بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیشترند