جمعه پیرمردیست کهنسال که تنها روزش را سپری می کند
روزها قاتلم ان،غیر از جمعه که خون ریزتره... حال و روزم جمعه ها ،از خود جمعه غم انگیزتره
پنج شنبه های من از جمعه هم دلگیرتر است... چون فردایش کسی منتظرم نیست کسی به دیدارم نخواهد آمد مهمان لحظه های هیچکس نخواهم بود... و من کسی هستم که هر هفته با یک عالم دلتنگی از روز پنجشنبه روی دست جمعه باد می کنم...
جمعه دختر مو بلند هفته است آبشار موهایش را که باز می کند حواس هفته پرت می شود بس که زیباست بس که پریشان است
چه سرخوش است جمعه بی خبر از دلمان،با طلوع زود هنگامش و از غروبی که جانمان را میگیرد تا به سر آید
تقصیر جمعه نیست که غمگین و خسته ام ایراد جای دیگریست، دلم را شکسته اند....
شنبه به یادت شروع شد یکشنبه ؛ دوستت دارم دوشنبه ؛ دو بار دوستت دارم سه شنبه ؛ سه بار، زیر لب چهارشنبه ؛ چهار، با فریاد پنج شنبه ؛ پنج هزاره، تا بهشت... جمعه ؛ تمام عشقهای جهان مال تو کاش هفته بیشتر بود عزیزم کاش عددها را تا...
جمعہ چقدر دلچسب است براے فڪر ڪردن بہ تو وقتی بین تمام روزمرڪَی هایم حضور دارے و من جمعہ را بی خیال ترین آدم دنیا می شوم ..!!
جمعه ها ؛ باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ دور شد از قیل و قال ... جمعه یعنی حالِ خوش ؛ جمعه یعنی ؛ بیخیال ... !
جمعه یعنی تعطیلیِ هرچی غیرِ تو ... یعنی موندن و خط کشیدن زیرِ اسم تو ... جمعه یعنی هرچیزی ممنوع شه بجز فکر تو...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت...
می آیی و برای تو می گویم آخرش با من عزیز، بی تو چه کردند جمعه ها...
تمام شد جمعه تا دلتنگی بعدی خداحافظ....
جمعه ها کودک درونت را بیدار کن و زیر تابش مهربان خورشید سایه دلگیرى را از سرِ این روزِ زیبا کم کن ! به دنیا ثابت کن شادى در مُشتِ خود توست و این وصله ها به تنِ روزهاى تو نمى چسبد!
جمعه یعنی که نباشی و دلم تنگ نگاهت باشد جمعه یعنی بدنم در تب آغوش خیالت باشد
جمعه و باران و شعر و فال مخصوص خودم جمعه و درد غروب و حال مخصوص خودم شانه ھایی خیس و لرزان،انتظاری بی نظیر دستھایی بی تفاوت ، شال مخصوص خودم یک بیا برگرد تکراری، و قدری التماس یک نمی آیم،و باز اقبال مخصوص خودم جمعه و بی وزنی مشھود...
تو باید باشی تا جمعه هایم پر شود از نور پر شود ازعشق دقایقم از دوست داشتنی ابدی لبریز گردد ... تو باید باشی تا جمعه های من بخیر بگذرد ...
بی تو من، جمعه ی هر هفته کمی می میرم...
جمعه یعنی انتهای انتظار
جمعه هایی که می رسند از راه شنبه هایی که باز در راهند غصه هایی که اول هفته عقده هایی که آخر ماهند دلخوشی ها که عمر می بخشند درد هایی که عمر می کاهند سال هایی که می روند از عمر عمر هایی که تند و کوتاهند شب کسانی...
جمعه غم تنهایی نیست غم نبودن توست که از طلوعش تا غروب لحظه لحظه پیر انتظارت میشوم...
بیا ردیف کن این جمعه های درهم را...
بابا نبودنت تمام روزهای هفته قلبم را به درد می آورد اما ... جمعه که می شود جای خالی ات طور دیگری تیر می کشد!
جمعه یعنی من باشم و ️ چند خاطره ی بوسیدنی ات!