متن رنج عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رنج عشق
شده دلتنگِ کسی باشی و از شدت حزن گریه بر شانه ی بالِش کُنی و خواب شَوی؟ شده با عطرِ به جا مانده ای از رهگذری رنگِ رخساره ببازی ، مست و بی تاب شوی؟
عشق و سوزش، عقل میسوزاند و کارش را تمام
بار را دل بُرد و بر تاریخ ما افسانه ریخت
دستِ عاشق را گُلم، پروایِ مُشتی خار نیست
برگِ نرمت خونِ من را ناجوانمردانه ریخت
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
چشمان سیاه تو دیوانه کننده است،
حال منو دریاب مگر بدتر از این هست.
میشود دل سرخ؛ وقتی، میزنی بر صورتِ آن
سِیلی از، آبِ صفای نابِ جوی خاطراتت
بهارم گر نباشی بے تو چـہ غم انگیز است
ـבل عاشقم گر نباشی بے تو چه ـבلگیر است
تما لحظـہ هام گر نباشی بے تو چـہ رنگ غروب است
بـہ بهاررم گوییـב نیایـב گر نباشی زنـבگے بے تو خزان است
درد و درمانم یکیست...
آن هم سیه چشمان توست...
من چه میدانستم درمان دردت شوم
زخم دردهایم ، میشوی ..
عبور ازتو چه رنجی دارد
تو را دلنوشته ای میکنم بر کاغذ
و کاغذ تب میکند
از تن خسته حرفهایم
کاش میشد نقاشی ات میکردم
که آن هم مجازات دارد
بگو با تو من چه کنم
دلشکسته تر از آنم که ترک هایش را ترمیم کنی
سوزش زخم من دردش ب قلبت میرسد
من تو را دوست خطاب کردم
دشمن جانم شدی
من به پایان نبود تـــــو...
در این قصه شکایت دارم...