متن خستگی مفرط
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خستگی مفرط
گاهی آنقدر درگیر دویدن میشوم که یادم میرود چرا شروع کردم، آنقدر برای ساختن فردا میجنگم که امروز از دستم لیز میخورد، در پیچوخمِ کارها، حسابها، نگرانیها، فراموش میکنم نفس بکشم، بنشینم، به یک فنجان قهوه نگاه کنم که بخار آرامش را بالا میفرستد.
گاهی روزها آنقدر شبیه هم میگذرند که انگار در یک چرخه بیپایان گیر کردهای. ساعتها، کارها و حتی حرفها تکراری میشوند و خستگی مثل سایه دنبال آدم میآید. گاهی حس میکنی هیچ پیشرفتی نیست و فقط داری روزها را علامت میزنی. اما حتی در دل این روزمرگیها، جرقههای کوچکی هست...
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
دُرنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
بس که کاسه، کاسه تاسه، خوردهایم،
صبرمان لبریز گردیده؛ خدا!