متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
آخر این بی خوابی ها هلاکم می کند
حالا که نیستی تا در آغوشت آرام بخوابم
باید به خوابم بیایی ،تا من تا ابد بخوابم و بخوابم و بخوابم .........
سازهای آبی سولماز رضایی
بیدار شدم
خواب تو را می دیدم
مهم نبود چه خوابی بود
بعد از آن اولین احساسی که در بیداری تجربه کردم فقط دلتنگی برای خوابیدن بود
سازهای آبی سولماز رضایی
تو تمام جاده ها را ، تمام شهرها
راحت تر بگویم تمام جهان را به من بدهکاری
چون هیچ جاده ای نیست
هیچ شهری نیست
اصلا هیچ کجا در جهان نیست ،که من باشم و در آن دلم برای تو تنگ نشود
سازهای آبی -سولماز رضایی
پنج شنبه ها را دوست دارم ؟ ندارم ؟ نمی دانم ؟
در خصوص چهارشنبه و سه شنبه هم نظر خاصی ندارم
اما جمعه ،جمعه ها واقعا حرف دارد برای گفتن
نه اینکه با شنبه فرق داشته باشد
جمعه ها را می شود آشکارا دلتنگی ات را فریاد بزنی و...
نمی دانم کجایی
نمی دانم در کدام خانه ،در کدام خیابان ،در کدام شهری
اما دلم برای آن خانه هم که ندیدم ،تنگ است
دلم برای تمام راههایی که تو می روی ،لک زده
دلم دقیقًا برای تو تنگ است
سولماز رضایی
انقلاب بود درونم
خوب شد نبودی دیوانگی من رو ببینی چه حرفی می زنم ،اگه بودی اون طور ناجور نمی شدم
دلتنگ تو بودم ،خیلی زیاد
میدونستی دلتنگی زیاد آدم رو عصبانی میکنه ؟؟
عصبانی بودم ،از تو نه ، از خودم ،که چرا اینقدر از تو پر شدم
می...
آخر این بی خوابی ها هلاکم می کند
حالا که نیستی تا در آغوشت آرام بخوابم
باید به خوابم بیایی تا من تا ابد بخوابم و بخوابم و بخوابم .........
سولماز رضایی
وقتی با زمان پیش نمی روی
وقتی انگار هیچ کجا ،دیگر جای تو نیست
وقتی انگار خودت را در کسی جا گذاشته ای
وقتی نفسهایت بوی آه می گیرد
آنوقت میتوانی بگویی.
دلتنگم
سولماز رضایی
تو نیستی و نبودت را نمی توان تنها با \جای تو خالی \بیان کرد
نبودنت هر چه هست را هم خالی و بی معنی کرده
بهتر که بگویم تو نیستی و \جای زندگی خالی \
سولماز رضایی
از شعر و سرود و مهربانی بنویس
دلتنگ توام هر آنچه دانی بنویس
آلوده شده هوا نفس کم دارم
ای دوست به رنگ آسمانی بنویس
«بهزاد غدیری»
ڪاش اصلا نیامده بودی...
ڪہ بخواهی بروے!
ومن تنها تر از قبل بشوم..!
خستہ تر از دیروزم..!
وگریان تر از هر شبم..!🙃
رهایی درآسمان نوشت!✍🏼✨
بدون اسمم کپی نشه‼️
انگار فصلی میان فصل ها گم شده است
که دلها را قراری نیست
وقتی که نیستی ستاره هارا میشمارم
در نبودت بعضی هایشان به من چشمک میزنند ، بعضی ها شهاب میشوند و گُر میگیرند در آغوش تاریکی...
و من اما با سکوت هم صدا میشوم،
تیک تاک عقربه های ساعت را بغل میکنمُ ثانیه ها را با پلک های خواب آلودم راهیه...
میخوام بهت فکرنکنم
نمیشه نه نمیتونم
بیابه دیدنم که
ازندیدنت پریشونم
احساس قلبیَم به تو
همونه عوض نشده
فراموش کردی عشق من
فَرمونِ دل دست توه
آن روز که دست به دستش دادی
پرواز کبوتر شکسته دل ،دیدن داشت
بایاد تو وتمام دلتنگی ها ،در کنج دلش عکس تورا، او، می کاشت......... ....
حجت اله حبیبی