متن دلنوشته خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته خاص
افسردع شدع بود،دیگع حتی تمایلی ب خوردن پاستیلایی ک ی روزی تنها خوراکی مورد علاقش بود نداشت،،حتی با دیدنش اشکش درمیومد چون اونو یاد عشق ازدست دادش مینداخت...ع رو تخت بلند شد و ظرف پاستیل رو ع میز برداشت محکم پرتش کرد رو زمین..پاهاش جون نداشتن همونجا افتاد رو زمین...
من چقدر خاطره ی نداشته دارم از تو ،
چقدر قرار های نگذاشته ،
کافه های نرفته ، نیمکت های ننشسته ،
چقدر دوستت دارم های نگفته ،
حرف کمی نیست وفاداری به دست هایی که تابحال لمس نکرده ای .
..
..
بهزاد غدیری
میگم مهتاب...؟
+جانم محمد؟!
چی تو خودت داری ک انقد باهات ارومم،،ب قول حامیم، تو وضعیت سفیدم باهات...:)
+متضاد منی ولی رفیقم باهات...:)
من سیاه و تو سفید ،فرقمون زیاد...
+اما جالب اینع کاملا ب هم میایم...:)
تیرگی من با روشنی تو قشنگع بعد شب تیرع ،روشنی صبح....
+تو دلیل...
چنتا دوسم داری؟!
+قد سیب زمینی سرخ کردع هایی ک خوردی؟!:)
عه جدی باش دیگع ،،
+خب برا چی میپرسی اخع؟؟
دوس دارم برام بگی خب:(
+خیلی دوست دارم...بااینکه میدونم هیچوقت ب هم نمیرسیم اما باز خیلی خیلی دوست دارم....
هوم:)
ماه نوشت🌙
چرا نمیخندی؟!
+مگ دلیلی هم دارم برا خندیدن...؟!:)
من دلیل خوبی نیستم؟!
+میترسم بخندم ،،،
مگ خندیدن ترس دارع؟!
+خندع ای ک تهش میدونم گریه هستش ترسم دارع...!:)
ماه نوشت🌙
آدما نمیان ک بمونن،میان ک مدتی کنارت باشن،از تویی ک کوه یخی ،بتی بسازن ب خواسته خودشون،،،تا وقتیکه دلت عقلت تموم احساست ،حتی کل وجودت بند باشع ب بودنشون،و خدا نیاره اون روز رو ک بفهمن اگ نباشن اون بتی ک ساختن طوری خراب میشع ک هیچی ازش نمیمونع.اون موقعس...
شاد باش!
به خاطر سوگندی که
برای احیای عدالت یاد کردی
نه یک روز بلکه هزاران سال
بگذار آواز شاد بودنت
چنان در شهر بپیچد
تا رو سیاه شوند
آنان که غمگین دیدنت را
شرط بسته اند
مشکل ما در فهم زندگیست
لذت بردن را یادمان ندادند
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که
بهترین روزهای زندگیمان را تشکیل می دهند
مدرسه..دانشگاه..کار
حتی در سفر
همواره به مقصد می اندیشیم
بدون لذت از مسیر
غافل از اینکه زندگی
همان لحطاتی بود
که میخواستیم بگذرند
چن دقیقه ای بود ک زل زده بود ب دخترو پسری ک کمی دورتر ع ما نشسته بودن و صدا خنده هاشون و دستای تو هم قفل شدشون نشون میداد ک همچی رو ب راهه.. پوزخندی زدم و گفتم؛گفتی بیام ک زل بزنی ب بقیع؟!کمی سرجاش جاب جا شد و...
خیره بود ب شمع های روشن رو میز،دستشو گذاشت زیرچونشو گف:دلم میخواد مدتی اینجا نباشیم...ابروهامو دادم بالا و صورتمو کمی نزدیکش کردم و آروم گفتم:مثلا کجا بریم؟!
تکیه داد ب پشتی صندلی و چشاشو بست و لب زد؛یجایی ک فقط خودمو خودت باشیم،یجایی فارغ ع این همه شلوغی..یجایی ک فراموش...
این روز ها همه چیز از پس امید معنا می شه
انگار پای گلدونا به جای آب خون ریختیم که اینطوری بوی مرگ می دیم
شبا می شینم گوشه اتاق و فکر می کنم
به لب های خشک دختر بلوچ به شرمندگی پدر به دست های پینه زده کودک کار...
از کودکی هر که را می دیدم دوست داشتم با او دوست شوم... فکر میکردم همه انسانهای روی زمین مانند من ساده و مهربانند.
بزرگتر شدم... سعی داشتم راه خود را ادامه بدهم و از همان سادگی و مهربانی استفاده کنم
اما از بد روزگار،...کسی که از دوران کودکی دوست...
به نام خداوند مهربانی
بیدار شو...
تلاش کن...
اما نگران روزگار نباش
خدایا
هم روز را تومیسازی
هم روزی و هم روزگار را...
بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی دینی آدم ها !
کسی که دروغ نمیگود ، کسی که مهربان است ؛
کسی که از رنج دیگران اندوهگین میشود
به مقصد رسیده است ؛
از هر راهی که رفته باشد
پدر تو همیشه ناخواسته متهمی !
همیشه مقصری...
بخاطر سکوتت، مهربانیت ...
گذشتت، بی کینه بودنت ...
کمک نخواستنت، بی آزار بودنت !
و از همه بدتر اینکه ،
خوبی هایت، زود فراموش می شوند ...!
در تولد یک سالگی ام به من گفتند ؛
یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز ، یک زمستان را دیده ای ، از این پس همه چیز این جهان تکراریست جز مهربانی...
پروردگارم ،هوای مرا داشته باش
که من هر روز به بودنت
به محبتت
به مهربانی هایت
بیشتر وابسته میشوم
و هر روز بیشتر عاشقت میشوم...
کمترین مهربانی می تواند این باشد
که در انتهای شب.
برای آرامش یکدیگر
دعا کنیم…
عطیه چک نژادیان
در سرزمین خاطره ها آنان که خوبند همیشه سبزند
و آنان که محبتها و دوستیها را بر قلبشان برافراشتند همیشه به یاد می مانند عطیه چک نژادیان