متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
عنوان: دانه های برف
چقدر دانه های برف را دوست دارم!
برایشان فرقی ندارد کوه باشد یا جنگل،همه را به یک رنگ سفید می کند.
یک رنگی شان را دوست دارم.
می توانی رد پایت را با خیال راحت همه جا، جا بگذاری.
پاییز نیست که بگویی خش خشِ، برگ...
عنوان:تفتیش غم ها
گاهی باید زندگی را تفتیش کرد .
غم ها، بی قراری ها، و آشوب هایش را پیدا کرد.
گذاشت در یک بقچه و آن را گره ا ی کور زد، انداخت در جایی بی عبور تا مبادا نصیب کس دیگری شود.
اسما رحمانی(آیناجهانی)
دلی که برای تو به تنگ آمده باشد
هم قد و قواره هیچ عشق دیگری نخواهد شد :)
- کتایون آتاکیشی زاده
حالا که قرار هست
یک غروب...
یک نگاه...
یک خاطره...
یک داستانِ تکراری...
یک حسِ مبهمِ همیشگی...
یک برگ....
یک پاییز...
بشود دنیایِ یک آدم ؛
پس اعتراف میکنم به اینکه...
کاش روزی تو هم شاعر شوی...!
ستاره ح
خیلی قبل تر ها ؛
وقتی آدم ها با هم آشنا می شدند؛
همدیگر را شما خطاب میکردند...
و بعد از مدتی برای هم می شدند تو ...!
گاهی وقت ها که خوب فکر میکنم ،
میبینم که...
این روزها خیلی راحت تبدیل به تو می شوی!!!
و شاید زودتر...
گاهی وقت ها...
همه ی دنیا را هم که به هم بزنی...
باز هم همان آش و همان کاسه ی همیشگی نصیبت می شود...!
گاهی وقت ها...
هر چقدر هم که دوست داشته باشی ،
باز هم کلمه ای به نام دل گرفتگی بیشتر از حس علاقه ات خودنمایی میکند......
شده تا به حال از دوست داشتن کسی به گریه بیافتید؟
تصور کن در حالی که از خواب وحشتناکی پریده ای و در تخت این پهلو به آن پهلو میشوی تا خواب دوباره به سراغت بیاید، به این فکر میکنی که چقدر دوستش داری. چقدر بی اندازه و آرام دوستش...
قدر اونایی که بخاطرتون صبر میکنن رو بدونید، اوناییکه برای دیدنتون، برای حرف زدن باهاتون، برای داشتنتون تلاش میکنن! باور کنید خیلی کم پیش میاد کسی شمارو با همه ی نقص هاتون دوست داشته باشه، کم پیش میاد کسی نبودن شمارو به بودن یکی دیگه ترجیح بده، کم پیش میاد...
مدام از من می پرسند که
خوشبختی کجا پیدا می شود
اما من دیگر برای یافتن خوشبختی
تلاش نمی کنم. من فقط قدردان
جایی که قرار دارم هستم
و سپس خوشبختی مرا پیدا می کند.
...Saeideh...
قلب شکسته ای به انتهای داستان زندگی رسیده است،
دیگر هیچ توانی برایش باقی نمانده ،
به یاد انچه که بر سرش آمده دوباره قلبش از درد مچاله می شود
به یاد ان هوسی که به بهانه عشق درگیرش کرده بود از بغض بسیار خفه می شود
آری ! هوسی...
حتی اگر
فقط برای یک نفر ، عزیز هستی ،
محکم باش ! نگذار فرو بریزی ؛
نگذار،
سایه های ترس و تردید،
مانع از تابیدنِ امیدت شود !
بنشین رو به آینه،
تمام تَرَک ها را خط به خط،
پاک کن از پیشانی ات...!
لب های دوخته ات را...
هر چیزی
باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند،
گیلاس، جایش، چلّه مرداد است...
برگها باید وسط مهر،
با رویی زرد و نارنجی، بریزند
روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا...
ایݩ روز ها...، حٺی آهنگ ها هم دلٺنگ شدھ اند! دلٺنگِ هم خوانۍ هاۍ دو نفرھ ای ڪه، حال ٺبدیل به یڪ صدایِ پُر بغضِ تڪ نفرھ شده!=)
نویسنده : نگار عارف
شیرینی عجیبی دارد
کنارِ خانواده باشی
مادر و مادر بزرگ ، پدر و پدر بزرگ
نوه ها ، نتیجه ها ، نبیره ها
حس دلگرمی عجیبی
از دل این هسته بیرون می آید
حس دوست داشتن های مخملی
حس مزه های شیرینِ شکلات عید
حس گرمی دستهایی که زیر سایه...
از فالگیر شهر خبرت را بگیرم
یا از همان کافه ای که می رفتیم
نمی دانم ، از شال گردن مورد علاقه ات
و از ماه تولدت
حتی از ماه شب
فکرکنم ابرها بدانند
شاید هم،از بستنی نسکافه ای که دوست داشتی
سراغت را از کجا بگیرم؟!
من بی تو...