متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
ازت ممنونم ...
در مسیری که می رویم
دستم را ول نمی کنی
حتی وقتی که از خودم دست می کشم
من خسته می شوم که تو خسته نمی شوی
من کم می آورم ...
که تو قوی تر از دیروز پیشم می مانی
با هم می دویم و باهم...
ولی من میگم تن فروشی رو خودتون بهمون یاد دادین¡ همونجایی ک آرایشگره برگشت گفت موهات هم بلنده هم خوش رنگ اگه بخوای می تونی از ته بزنیش اون وقت با قیمت خوب برات می فروشمش
و این تازه اول ماجرا بود...
دنیایی میبینم سراسر غصه هرجا چشم میاندازم جز غم ارمغانی نمی یابم؛ پس چه شود دنیای رنگین کمانی کودکیمان دنیایی که منتظر بودیم بزرگ شویم تا در آن زندگی کنیم چه شد مهربانی هایمان چه شد خنده هایمان مگر زندگی چقدر سخت است که خنده را از یاد برده ایم...
همه ی آدما یه داستان شخصی دارند اما پایان داستان همشون خوب نیست ...
همیشه بردن با بهترین ها و باهوش ترین ها نیست
گاهی بردن با کسیه که جرئت تغییر کردن داره
زندگی کوتاه تر از اونیه که بشه با حسرت ها زندگی کرد
اگر فکر می کنی داری...
مهربان باش؛ بگذار بگویند ساده است، بگذار بگویند زود میبخشد، زود دل میبندد، اصلا بگذار بگویند احمق است اما تو مهربان باش و خودت بمان زیرا سال هاست که دیگر کسی در این سرزمین مهربان نبوده است...♡
(آنا)
افسردع شدع بود،دیگع حتی تمایلی ب خوردن پاستیلایی ک ی روزی تنها خوراکی مورد علاقش بود نداشت،،حتی با دیدنش اشکش درمیومد چون اونو یاد عشق ازدست دادش مینداخت...ع رو تخت بلند شد و ظرف پاستیل رو ع میز برداشت محکم پرتش کرد رو زمین..پاهاش جون نداشتن همونجا افتاد رو زمین...
تو اتاقش رو تخت لش کردع بود..فکرو خیال عین خورع مغزشو میجویید...اما چاره چی بود؟؟!اونقد تنها بود ک فقط دلش ی جفت گوش شنوا میخواس ک فقط کمی درد دلشو بگع بلکه کمی عاروم بگیرع...اما نبود کسی نبود،،،اونی هم ک همع کسش بود ۸سال بود ک زیر خروارها خاک خواب...
بهترین ها رو که داشته باشی ...
یعنی خوش بخت ترین آدم روی زمینی
بهترین ها هیچ وقت برات کم نمیگذارن
هیچ وقت برات کلاس نمیگذارن
همیشه هواتو دارند
دوست داشتنشون سبز است و دنیاشون آبی
دلی دارند بزرگ ...
که اقیانوس آرامش در درونش گم میشه
بهترین ها رو...
مگه میشه همه چیز سریع اتفاق بیفته ؟
می شه چشمهات رو ببندی و باز کنی و همه دردها و رنج ها
و حرف های زندانی شده تو سرت به راحتی از بین برند ؟
نمیشه من صد بار چشم هام رو بستم و باز کردم هزار تا حرف جدید...
میگم مهتاب...؟
+جانم محمد؟!
چی تو خودت داری ک انقد باهات ارومم،،ب قول حامیم، تو وضعیت سفیدم باهات...:)
+متضاد منی ولی رفیقم باهات...:)
من سیاه و تو سفید ،فرقمون زیاد...
+اما جالب اینع کاملا ب هم میایم...:)
تیرگی من با روشنی تو قشنگع بعد شب تیرع ،روشنی صبح....
+تو دلیل...
چنتا دوسم داری؟!
+قد سیب زمینی سرخ کردع هایی ک خوردی؟!:)
عه جدی باش دیگع ،،
+خب برا چی میپرسی اخع؟؟
دوس دارم برام بگی خب:(
+خیلی دوست دارم...بااینکه میدونم هیچوقت ب هم نمیرسیم اما باز خیلی خیلی دوست دارم....
هوم:)
ماه نوشت🌙
چرا نمیخندی؟!
+مگ دلیلی هم دارم برا خندیدن...؟!:)
من دلیل خوبی نیستم؟!
+میترسم بخندم ،،،
مگ خندیدن ترس دارع؟!
+خندع ای ک تهش میدونم گریه هستش ترسم دارع...!:)
ماه نوشت🌙
با صدای ساعت روز جمعه از خواب بلند شدم
خیلی هم فرقی نمی کرد از وقتی نمیتونم از خونه برم بیرون هرروزش برام جمعه ست!
ولی امروز عجیب تره...
دلتنگی برای تمام آدم ها تو روز جمعه روی دلم سنگینی می کنه...
عذاب وجدان کار های عقب افتاده و نگرانی...