متن رباعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رباعی
هرچند که ذات حق نهان است ز دید
در خویش خدای خویش را بتوان دید
گر خانه دل تهی شود از اغیار
منزلگه یار می شود بی تردید
بی کسب کمال نقص زایل نشود
الطاف خدا شامل کاهل نشود
مقسوم بود رزق ولیکن وحدت
بی کوشش و بی تلاش حاصل نشود
از عشق خدا گر به سرت شور و نواست
از حق بنما طلب دلت هرچه که خواست
با دیده حق بین بنگر خوبان را
رخسار نکو آینه صنع خداست
جانا تو ز دیده اشک بیهوده مبار
دلتنگی من بس است دل تنگ مدار
تو معشوقی گریستن کار تو نیست
کار من بیچاره به من باز گذار
سر تا سر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده برو رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست
کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس
ما درس صداقت و صفا می خوانیم
آیین محبت و وفا می دانیم
زبن بی هنران سفله ای دل مخروش
کانها همه می روند و ما می مانیم
ای کاش دلم به دوست مفتون نشدی
چون مفتون شد ز هجر مجنون نشدی
چون مجنون شد ز رنج پرخون نشدی
چون پر خون شد ز دیده بیرون نشدی
آزادی ماست اصل آبادی ما
این است نتیجه ی خدادادی ما
آزاد بزی ولی نگر تا نشود
آزادی تو رهزن آزادی ما
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بوده است
چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید
بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید
ای چشم همه چشم به چشمت روشن
چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید
افسوس که ایّام جوانی بگذشت
هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم در این باغ، چو گل
هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
بهارت شاد و خندان باشد ای دوست
چو خورشید درخشان باشد ای دوست
درون باغ سرسبز و گل افشان
دلت چون ماه تابان باشد ای دوست
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی