متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
شاعران،،،
همه ی عاشقانه های جهان را
سروده اند،
باز؛
ما مانده ایم و،
--دفتری خالی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
از هر چه که بگذریم،
از چشمانت نمیشود گذشت...
...
وقتی که ساکتی،،،
این تیله های جذاب
مادرزاد شاعرند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دوستم داشته باش،
--با فعلی تازه!
تا عوض کند
شعرهایم را
بی عشق تو،،،
خانه نشینم،
الی الابد.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
به دندان کشیده،
--بره ی خیالم را...
...
\کفتار\،
نامِ دیگرِ تنهایی ست.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کفِ ماهی تابه ها،
جای ماهی هایِ ترسوست!
ما که شیرماهی ایم،،
در عمق اقیانوس ها،،،
--جای داریم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کتاب چشم های تو
روز مرگی،،،
دوری از توست که
هر شب در گلویم گیر می کند،
--بغض می شود وُ
با قطره های اشک،
فرو می ریزد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
صبح،
--یا عصر،
فرقی نمی کند!
\دلتنگیِ جمعه\
شروع که می شود...
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
دوست داشتنت
سواد نمی خواهد؛
که پای حساب و کتابش بنشینم!!!
دل می خواهد؛
یک دل صاف و ساده و بی سواد...
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
سیگارش خیس،
--بر لب
چترش زیر بغل
یکریز می بارد
باران
نه،
شعر
از گلوی بغض گرفته اش...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
به گمانم اندوه،
پرنده ای ست تنها،
در غم جفت اش،
[غمگین]
که حدِ فاصلِ دو کوچ،
بال هایش را سست می کند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
عقربه های ساعتم--
زیر خروارها جرم و زنگ،
خواب رفته اند..
***
در خانه ای که چشم های تو طلوع نمی کند
گذر زمان معنایی ندارد؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدن های
مادیانی گریز پا.
...
نه جراتِ تاختنم هست وُ،
نه یارای دل بریدن!
¤
--میل سقط شدن دارم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
گفتند:
پدرم به آسمان ها رفته ست؛
توسط ناسا،
شاید هم،
همراه فضانوردان بایکونور،،
--نمی دانم!
حالا؛
مدتی ست،
به ایجاد رابطه با \ترامپ\ وُ،
دوستی ی با \پوتین\!!
--می اندیشم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آی ی ی مردم!
به آیه های کدام پیامبرِ کاذب
دل بسته اید؟!
که،
از عشق روی گردانید!؟
...
مگر فراموشتان شده ست
پیامبران راستین،
عاشق بودند!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
خون را بر برف دید
چه جای گریه
کودکی که بره ها را دوست می داری؟
زمستان
سُرسُره می سازد
گوسفند از گلوی گرگ
پایین می رود
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
حکم می دهد اسفند:
--گیسوانت در بند بماند!
فروردین اما،،،
تردید می کند.
...
نومیدی؛
چیز بدی ست...
می دانم،
می دانم
هیچ اردیبهشتی\
عطر گیسوانت را
آزاد
نخواهد
کرد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هاشور در هاشور ۱۱۱
دلم،،،
برایت خیلی تنگ می شود...
ناخود آگاه،
شماره ات را می گیرم اما،
هیچ وقت جواب نمی دهی!
...
نمی دانم،،،
نمی دانم\
شاید پیش خدا
تلفن را پاسخ دادن،
--قدغن باشد!؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کوردم؛
آی ی ی کوردم،،
کورد!
شبیه بلوطی که
با هیچ باد و بارانی
ریشه های ستُرگم؛
کنده نمی شود!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
اغلب جهان را
خیاطی می بینم
با سوزنی در دست
از این همه خلق
بسیارند در حلقم
تنها تویی که بیرون می آیی
و خیاط
که می دوزد و می دوزد و می دوزد
به حیرت می نگرد
به لبانِ دوخته ام
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
من،،،
نشان شجاعت گرفتم؛
برای جنگیدنِ جسورانه ام
با همه!
برای فتح قلب تو!
...
و تو،،، اُسکار گرفتی
برای اجرای
نقشِ اولِ همه ی غریبه ها!
سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)
کشنده تر از گلوله؛
نبودن توست...
--(مرگِ تدریجی!)--
وقتی،،،
روزهای سال تمام می شود وُ،
هنوز\
ندارمت!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
جای نبودنت را
دلتنگی پُر کرده وُ
سینه به سینه
قلب ام را تسخیر می کند،
و من برای یافتنت
هرزه و ولگرد
--چون باد پاییزم.
سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)