هر بار که میخواهم به سَمتَت بیایم، یادم میافتد که، دلتنگی هرگز بهانهِ خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...!
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم…
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست
بعدِ تو با هر غروبی ؛ بی قراری میکنم می نشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...
بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس نفهمد زخم.... روی تن من بود٬ یاتو
معرکه را دوست دارم معرکه همیشه جنگ نیست همینکه تورا درآغوش بگیرم معرکه است
️️️️️️دوریِ راه به نزدیکیِ دل چاره شود...
چون حل نمیشود به سخن مشکلات عشق در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟...
تاکسی های سالخورده تا کارگاه اسقاط کار می کنند کارگرهای معدن تا فروریختن سقف آواز می خوانند و آدم های عاشق تا پایان دنیا رنج می برند . . .
کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم …...
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم
زنده ام تا در تنم هُرم نفس های تو هست مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت
چگونه خوابم ببرَد؟ وقتی که می دانم بالشم هرچه نرمتر باشد پرندگان بیشتری کشته شده اند...!
تو مثل تمام رفتن ها هستی که برمیگردی و من مثل تمام برگشتنها ؛ اینجا منتظرت میمانم ..!
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺲ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﺪ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﺭﻩ ﺗﻮﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺁﯾﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ؟!!!!!
شعر خواندم که تو را از سر خود اندازم تو خودت شعر شدی در سر من افتادی
عشق شادی ست عشق آزادی ست عشق آغاز آدمیزادی ست
معشوق من شعر است و هر شعر وقتی نوشته میشود یک وصال است .
نگاهت آباد ای عشق! اما، پلک بر هم زدنت خانه خرابم کرده است
یا به زوال میروم ؛ یا به کمال میرسم ! یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم، بگو…............
چون صاعقه، درکوره ی بی صبری ام امروز از صبح که برخاسته ام، ابری ام امروز...!
از وقتی دوست داشتنت در رگ هایم جریان گرفت جور دیگر زنده ام انگار ماهی های سرخ از زیر پوستم راه دریا را پیدا کرده اند....
دلم باران سرد صبح پاییزی هوس دارد که نم نم می رسد از راه و عاشق می شود شهری ...
ما درختان یک باغ بودیم یکی را شکستند یکی خشکید یکی را آفت ... ما درختان یک باغ بودیم که از دلتنگی هرکدام به سرنوشتی دچار شد مرگ چهره های گوناگونی دارد ولی فرقی نمی کند به مُرده ها فقط می گویند مُرده...!