متن غریق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غریق
شب را در آغوش می کشم
و پیراهنم خیس می شود
از دلتنگیِ شبانه ی انسان ها...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
قبر هارا هم اندازه قلب ها می سازند...
دست تو
درست اندازه ی قلب من...!
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده
کدام فریاد
می تواند فاصله بین مارا طی کند
و حرف دلم را به تو برساند...؟!
کدام اشک
میتواند دریای درونم را حکایت کند؟!
از کی تا به حال
سد را با کاسه خالی می کنند
که دوستت دارم شنیدن ، تمام مرا بیان کند؟!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کند
به ماه نمی رسد...
بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
نگاهت سادگی شیرینی دارد...
گویا پنجره ای ست که رو به قلبت باز می شود • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
انسان ها هم مثل آسمان ..
هرچه دل بزرگتر و مهربان تری داشته باشند
غم های بیشتری برای باریدن دارند!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
اتمام پاییز برای هیچ کداممان غیر منتظره نیست
ما به رفت و آمد های منظم عادت کرده ایم...
آنچه مارا می کشد رفتن های بدون بازگشت است!
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده
چشم هایت را ببند و هیچ چیز را باور نکن
مردم اینجا با نگاه هایشان هم دروغ می گویند...
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده
موهایم سفید شده است
و چه کسی گفته است شروع زمستان از دی ماه است؟!• ͡•
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده
مانند دریا غوغا بپا کن!
برای همه مواج باش!
اما ماهت را آرام در آغوش بکش • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
هیچ دیواری در این دنیا نیست
که محکم تر و قابل اعتماد تر از دیوار قلب کسی باشد
که تو را با مهر در خود جای داده ست...
تکیه کن ، پشتت را خالی نمیکند!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
هزاران قانون فیزیک را یاد میگیریم و هیچ جا قانون احترام به احساسات دیگران تدریس نمی شود...
و معادله های مختلف ریاضی را برای پیدا کردن مجهول ها حل میکنیم اما در پیدا کردن خودمان ناتوانیم...
ایراداتی به این نظام آموزشی وارد است...
به این نظام زندگانی!
نویسنده: کتایون آتاکیشی...
در خفا پیر می شویم
حرف هایمان را آنقدر در سینه حبس می کنیم که روح و جسممان را تجزیه می کند
اما به زبان نمی آوریم مبادا با همان ها دارمان بزنند...
در هر دو صورت... مهم نیست.
مرگ حق است!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
تو بینا ترین نابینای این شهری...!
تمام شهر می دانند من دلداده ی تو ام
تو اما همه چیز را می بینی الا تلاش های من برای وصال تو...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
همین زیباست...
من از غفلت تو
برای فدایت شدن استفاده می کنم!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
بین خودمان بماند...
بعد از تو هیچ دلبستگی به این خاک ندارم اما
زنده ام تا بایستم جلوی آزار و اذیت های دیگران
برای در امان ماندن تو!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
کسی از ایستادن بدون چتر زیر باران نمی میرد!
مرگ لحظه ای می رسد که پرستاری نباشد هنگام بیماری با قربان صدقه رفتن ، تیمار داری ات را بکند...
انسان همیشه از تنهایی جان می دهد!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
باران ، عطر تن زمین را بر می انگیزد
و پاک می کند تنها یادگاری بازمانده از تو را
رد پاهایی تکرار نشدنی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده