متن معروف آقایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات معروف آقایی
نمیدانم که چالهی تنهایی چه اندازه عمیق است
ولی هرچه بیشتر فرو میروم
بیشتر به اوج میرسم!
خدایا! تو تنهای آسمانی و
من تنهای زمین،
کجایی که به دیدنت بیایم؟!
[برف]
آدمی که بمیرد
در کفنی سپید میپیچندش.
طبیعت که بمیرد
زیر برفی زمستانی،
پنهانش میکنند.
برگ،
تنها یکبار پرواز را میچشد
در پاییز،
از شاخه تا زمین...
من هم تنها یکبار زندگی خواهم کرد
از گریههای هنگام تولد
تا
گریههای بستر مرگ.
خاک،
قدرت کوچ را ندارد،
این است، راز ماندن دائمی من،
در این سرزمین!
من و تو، زمین سبز و آسمان آبی هستیم
تو مست و خرامان در میانهی زمین و آسمانی
زمین سخت و آسمان دور!
و من گرفتار
مابین سنگ و بارانم.
گونههایم،
برگهای زرد پاییزیاند
از شاخسار درخت زندگی ریختهاند!
لبهایت،
دو لالهی واژگونند
و بر روی برگ پاییزی خم نمیشوند.
در میان ابرها پنهان شوی، چون باران میبارانمت!
به میانه گردباد بچرخی، متوقفش خواهم کرد
ماهیوار، در پناه امواج قرار بگیری،
بیرونت میکشم.
فقط اگر در آیینه قلب دیگری ببینمت
هیچ از دستم ساخته نیست،
نمیتوانم بشکنمش...
وقتی پدر شدم
و همسرم اسم دختر را "شبنم" نهاد
من در دفتر اشعارم،
نام شعر "شبنم"م را عوض کردم،
مگر میشود،
اسم دو فرزندت یکی باشد؟!
کو چراغی،
که باد نتواند خاموشش کند؟!
کو شکوفهای،
که هرگز خزان نبیند؟!
کجاست انسانی،
که سرنوشت نتواند به کام مرگ بفرستند؟!
آن هوا نیست،
این آخرین نفسهای گل سرخ است!
آن باران نیست،
این اشکهای در هم آمیختهی کودکی خوابیده در گهواره و
پیری نشسته بر لب قبر است.
این برف نیست،
آن بال پروانههای پر کنده شده است!
این تگرگ نیست،
آن سر سپید کبوتریست
که سرزمین تنش را رها...
دیدار تو چه سخت است
حتا وقتی که با منی.
گم کردنت چه دشوار،
حتا وقتی
که از منی دوری...