جا مانده رد نگاهم بر ماه ِ برکه ی آرزوها
هرشب خیالت که می آید جوانه میزنم سبز میشوم
در آغوش باد جنگل گیسوانم بوسه باران می شود
آسمان ستاره چین گیسوان سیاهت
اسیرِ چشمانِ تو بودن زیباترین حالِ ممکن است
خورشیدم طلوع که میکنی سایه ای میشوم درکنارت
تو صدایم میکنی ومن پر می شوم از عطر بهارنارنج
بیا که بی تو جانم یک دنیا کم دارد
هر سپیده زیباترین تکراری دنیاست گشودنِ چشمانت
هر صبح دوست داشتنت میشود زیباترین شعر لب هایم
سنجاق میکنم بوسه هایم را به لبخند چشمانت
گرهِ کور لبهایمان بوسهِ
ساز قلبم روی نت چشمانت کو ک است
پیچیده است دوست داشتنت میان این همه سادگی من
تو باشی من خوبم حتی سایه ات مرا به رقص می کشاند
سالها به شبهایم بدهکاری.! بوسه
دریا نرفته ساز چشمانم به جزر و مد مشغولند
صبح که می شود تو چکیده می شوی از سر انگشتان احساسم
همزادِ تاریکی پشتِ گل احساسم صدای پای شب می آید
عطرِ تو در خیابانِ باران زدهِ پخش شده وتو نیستی
بوسهِ بوسهِ تو را خواهم نوشت بر دفتر دی....
تو خودت هم نمی دانی یلدا باشد و نباشد من یک دنیا منتظرت می مانم
کافیست تو باشی من می شوم برف می شوم باران کنارت می مانم
دلم بارشِ احساسِ است بر گلویِ درد