منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم…
حسادت احساس وحشتناکیه. به هیچ کدام از رنج ها شبیه نیست. چون هیچ شادی و یا حتی غم واقعی تو حسادت وجود نداره. فقط رنج میده و بس. نفرت انگیزه!
آدم توی این دنیا واسه شکسته شدن دلش حق انتخابی نداره... ولی میتونه انتخاب کنه که کی دلش رو بشکنه!
گاهی بهترین وسیله برای فراموشی، دیدار دوباره است!
برای زاییده شدن و مرگ، درمان و چارهای وجود ندارد، باید فاصلهی بین این دو را شاد بود.
می بایست به تو می گفتند که باید در زندگی موفق شد. من به تو می گویم که باید زندگی کرد، و این بزرگترین موفقیت دنیاست.
فروردین ماهی زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه ی روییدن توست سالروزتولدت راکه همزمان بارویش طبیعت است تبریک میگویم ️ سخن قشنگ
بعضی آدم ها اینطورند: خوشبختی را به شما هدیه میدهند و این هدیه بدتر از هر نوع دزدیست! آنچه را که او با رفتن از پیش شما، از شما میدزدد، چیزی بسیار فراتر از وجودِ خودش است!
عید من آن روزیست که زحمت یک سال دهقان شام یک شب پادشاه نباشد ...
اگر میخواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی به حرفهایی که دیگران درباره او میزنند توجه نکن !! بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت میکند ..
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست
بعدِ تو با هر غروبی ؛ بی قراری میکنم می نشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...
بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس نفهمد زخم.... روی تن من بود٬ یاتو
معرکه را دوست دارم معرکه همیشه جنگ نیست همینکه تورا درآغوش بگیرم معرکه است
️️️️️️دوریِ راه به نزدیکیِ دل چاره شود...
چون حل نمیشود به سخن مشکلات عشق در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟...
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺩﻭﺭ، ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﺮﺩﯼ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯼ، ﮐﻤﯽ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ... ﺁﻧﺠﺎ...
مردم جوری حرف میزنند که انگار همه چیز را میدانند، اما اگر جرأت کنی و سؤالی بپرسی، میبینی که هیچ چیز نمیدانند..!!
تاکسی های سالخورده تا کارگاه اسقاط کار می کنند کارگرهای معدن تا فروریختن سقف آواز می خوانند و آدم های عاشق تا پایان دنیا رنج می برند . . .
کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم …...
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم
زنده ام تا در تنم هُرم نفس های تو هست مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت
چگونه خوابم ببرَد؟ وقتی که می دانم بالشم هرچه نرمتر باشد پرندگان بیشتری کشته شده اند...!
تو مثل تمام رفتن ها هستی که برمیگردی و من مثل تمام برگشتنها ؛ اینجا منتظرت میمانم ..!