ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار
دیگر نرود به هیچ مطلوب خاطر که گرفت با تو پیوند
من خاطرم... از دیروزها هست و همین امروز از فردا و فرداها تو یاد هست؟!
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم که در آغوش خودم، قول نرفتن می داد .
سعدی هم تو مصرع ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی خیال معشوقشو راحت کرده خیال معشوقتونو راحت کنین همیشه
خرم آن کس که در این محنتگاه خاطری را سبب تسکین است
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
من تاریخ آن شبی را که از عمق وجودم گریستم دقیق به خاطر سپردهام نه برای آنشب بلکه برای آن صبح... برای آدم دیگری که روز بعد به آن تبدیل شده بودم...
در دیده من جمله خیالند و تو نقشی بر خاطر من جمله فراموش و تو یادی
پشت پنجره رفتم بادی بخورد خاطر من بوی دلتنگی از اندوه کسی می آمد تو نگو خاطر من بار چرا تب دارد؟ لعنت به خودم من همان یک نفرم!
هنگامی که دل کسی را شکستی صدای شکستنش را به خاطر بسپار تا هنگامیکه دلت را شکستند رو به آسمان فریاد نزنی خدایا به کدامین گناه..
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
خسته نمیشوم ز تو / خسته شدی اگر ز من خاطر تو گمان مبر / پاک شود ز یاد من