شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
سخت دلتنگم و آغوش تو را می خواهمکه قرار دل بیچاره ی عاشق بغل است...
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست...
دلتنگم نه برای تو ...دلم برای خودم تنگ شدهبرای مَنِ کنارِ تو ... ...
گرفتم روی سر قرآن طلب کردم وصالش راشب قدر است و دلتنگم خداوندا تو یاری کن...
من به اندازه ی پروانه شدن دلتنگم......
جناب شعرهای منحواست هست دلتنگم؟برای حجم آغوشتتمام عمر می جنگم...
جناب شعرهای من حواست هست دلتنگمبرای حجم آغوشت تمام عمر می جنگم...
دلتنگم!گفتنیهایم همینقدر کوتاهاندو همینقدر عمیق ......
دلتنگمدلتنگ کسی که هیچکسم نبود... همه کسم شد!و در آخر بی کس ترینم کرد و رفت......
مثل میوهی افتادهئیدلتنگممیوهئی که درختش را بریدهو بردهاند.....#شمس_لنگرودی ....
دلتنگم و دیدار تو درمان منستبی رنگ رخت زمانه زندان منست...
برگرد دیگر طاقت دوری تودر من اندک شده دلتنگم به توبه من عادت شده زخم توتو دلم چه خوب جامونده اسم تو...
دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است!...
وقتی دلتنگم، به تو می اندشم......
من آن سرباز دلتنگمکه با تردید در میدانبرای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را...