کوری یعقوب یا رسوایی بانوی مصر ؟ اولی عشق است اما دومی تاوان عشق ... .
نگاهم کن تا مرزِ عشق صدایم کن تا بی نهایت عشق چه زیباست وقتی باورت شود که تا مرزِ نابودی می خواهم تو را...
پنجره هابسته اند صبرمیکنم تاعشق از راه برسد که تمام پنجره ها را بادستان نورانیش بازکند.
روز تولد انسانها در هیچ تقویمی یافت نمیشود، چرا که فقط در قلب کسانی است که به آنها عشق می ورزیم عزیزم گلم نازنینم تولدت مبارک
مرا زِ عشق تو این بس که در وفای تو میرم
تویی اولین و آخرین عشق
اینکه لبخند میزنم عشق می ورزم نفس میکشم و زندگی میکنم دلیلش تویی
عشقی که بعد از صد سال بازم مثل روزای اولش بجوشه خوبه
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد
می کَنم ریشه ی عشقت ز وجودم این بار عشق خندید و بگفت لاف محالی زده ای .
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
بلند و عاشقانه می بوسمت می خواهم صدای عشق دنیا را بر دارد
هیچ چیز قشنگ تر از این نیست یکى را داشته باشى که هر روز به او بگویى: با تو حال تمام روزهایم عشق است
برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن
عشق را فلسفه ای نیست به جز آغوشت
تو را همواره می خواهم نه گاهی داغ گاهی سرد که عشق تو همانند درخت کاج میان برف دوری هم هنوزم سبز و پابرجاست ...
عشق برای تو کوچک است تو بگو چگونه بخواهمت عزیز!
و عمق عشق هیچوقت فهمیده نمی شود مگر در زمان فراق...
من عشق رو تو صدای خندش پیدا کردم ...
به جز حضور تو هیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفتم حتی عشق را...!
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند
عشق و دوست داشتن، برای خوشبختی لازمه ، امّا کافی نیست...
رو آیه های بارونی نوشتم بسته به تو جونم و سرنوشتم تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی
عشق یک مرد را، با حرفهایش نه... از رفتارش باید فهمید... عشق یک زن را هم میتوان... چه میگویم من... زن که عاشق نمیشود... دیوانه میشود