تنها پیغمبری که به آن ایمان دارم چشمان توست بدون کتاب معجزه آوردن کار هرکسی نیست
معجزه یعنی..! دست های گرم تو، گِره شود میانِ شب های سرد من...
زن بودن به تنهایی ؛ یک معجزه است!!! بیشتر از این از زنان نخواهید
تو مهربان بودی چون پیامبری که معجزه اش لبخند است و دست هایش قسمتی از آغوش
معجزه این است که هرچه داشته هایت را بیشتر با دیگران سهیم شوی ، داراتر می شوی ...
معجزه ڪن ! مثلا کمی برگرد .
معجزه را وجود فردی می نامم که می شود در آغوشش عالم و آدم را از یاد برد
آرزویم را بستم به ضریحِ موهایت...معجزه شد
معجزه از این زیباتر که من میان سیاهی چشمانت آبی ترین آسمان را می بینم .
واحد شمارش معجزه " بوسه های توست "
لبخندت بی شک معجزه ی خداست؛ در این عصرِ بی معجزِگی...
مثل یک معجزه ای، علت ایمان منی همه هان و بله هستند و شما جان منی
حال بحران زده ام معجزه میخواهد و بس... مثلا سرزده یک روز بیایی نروی ...!
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود
معجزه را وجود فردی می نامم که می شود در آغوشش عالم و آدم را از یاد برد!
بودنت تو زندگیم یه معجزه بود از طرف خدا رفیق تولدت مبارک رفیق جان
این دنیا یک معجزه بود،برای من تو را ببینمو هزار بار برایت بمیرم
شبیه معجزهها اتفاق میافتد جنونِ آنیِ دیوانهها در آغوشت
خدایا قسمت و حکمتت را بزار برای اونایی که می فهمند برای منه نفهم فقط معجزه کن!
بخندید که شاید بتوانید معجزه کنید و طراوت به گلِ پژمرده زندگیتان هدیه دهید.. بلندتر قهقهه بزنید حتی اگر کوتاه، حتی اگر مصنوعی ...
یه جمله بگو معجزه کن! حالمُ خوب کن بگو هیچی عوض نشده! عوض نمیشه بگو خواب بوده رفتنتنبودنت فقط بگو.
از رفتنش فاجعه نساز رفت که رفت... به درک!!! بودنش معجزه نبود که رفتنش فاجعه باشد...!
من معجزه را فردی می نامم که میشود در آغوشش عالم و آدم را از یاد برد...
از قسمت و حکمت ای خدا خسته شدم... این بار براى من فقط معجزه کن...