بوسه هایت شوک برای قلب بیمار من است ایست قلبی کرده ام... یک شوک دیگر واجب است
قسمت دشمن انسان، نشود روزی که "دوستت دارم" معشوق به"اما" برسد...
الماس دو چشمان تو باعث شده قطعا برافت شدیدی که در این نرخ طلا شد
چقدر عاشق و معشوق مرده اند، امّا هنوز هم که هنوز است عشقِ شان باقی ست
جمعه دخترکی غمگین است... که موهایش را باد نوازش میکند، نه معشوقش...
میان عاشق و معشوق جمله ای ست همیشه واجب "دوستت دارم"
وای از آن روز تو عاشق شوی و من معشوق پدری از تو درارم که خدا می داند
سربه شانه ی جاده در آغوش گرفت مرگ را عاشقی که معشوقش از راه بدر شده بود
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو پیش یک آدم معلول نباید بدَوی
دردم این نیست که او عاشق نیست دردم این نیست کہ معشوق من از عشق تهی است دردم این است که با دیدن این سردی ها من چرا دل بستم...
وای از آن روز تو عاشق شوی و من معشوق پدری از تو درآرم که خدا میداند...
هر که مشغول به معشوقِ در آغوشش و من به بغل کردنِ زانوی غمت مشغولم
دوست خوبه نه بیوفا زندگی خوبه نه بیصفا عشق خوبه نه بیمعشوق من خوبم نه بی تو
مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟