پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو چه هستی،که جز در تو آرام نمی گیرم؟...
لِیلیِ آن عِشق میشَوم,که مَجنونَش تُ باشی ......
برده داری می کنی معشوق بورژوازهابوی الکل می دهد بلوای تیرامیسو ات...
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است...
ز معشوقان نگه کاری تر از حرف دلاویز است...
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
غیر معشوق ار تماشایی بود عشق نبود هرزه سودایی بود...
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی...
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو...
من دِلِ نفرین ندارم، پس دُعایت می کنم: بعد من دلدادهٔ یاری شوی، مثل خودت!...
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
بوسه ای دزدیده ام قاضی مرا محکوم کردگفت بگذارش همان جایی که دزدی کرده ای......
حواشی را بیخیال!حال خنده هایت چطور است؟...
حالمان خراب استهمچون ابری که گریستتا گل بخنددو غافل بود، معشوقش گلی مصنوعی است...
به لطف بوسه بر عکس تو، روی صفحهٔ گوشیهمین امروز یا فردا، لبم از کار می افتد!...
پناه میبرم به خدااز شرّ شبهایی کهبخواهمت و نباشی...
گفته اخبار که عید فطر است و ولی من روزه امکذب محض است این خبر، رؤیت نکردم من تو را......
بین تو و احساسم گیر کرده ام برزخ جای خوبی نیست......
ای موذن بعد اتمام اذانت جان مناندکی هم با همان سوز و نوا از آن بگو...
هر لحظه نتم روشن و چشمم به پیامییک حال شما؟ عاشقتم عرض سلامی......
یک عمر به سودای لبش سوختم و آهروزی که لب آورد ببوسم رمضان شد...
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدابه هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد......
بوسه هایت شوک برای قلب بیمار من استایست قلبی کرده ام... یک شوک دیگر واجب است...
قسمت دشمن انسان، نشود روزی که"دوستت دارم" معشوق به"اما" برسد......
الماس دو چشمان تو باعث شده قطعا برافت شدیدی که در این نرخ طلا شد...
چقدر عاشق و معشوق مرده اند، امّاهنوز هم که هنوز است عشقِ شان باقی ست...
جمعه دخترکی غمگین است...که موهایش را باد نوازش میکند،نه معشوقش......
میان عاشق و معشوقجمله ای ست همیشه واجب"دوستت دارم"...
وای از آن روز تو عاشق شوی و من معشوقپدری از تو درارم که خدا می داند...
سربه شانه ی جادهدر آغوش گرفت مرگ راعاشقی که معشوقشاز راه بدر شده بود...
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیندپای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید...
لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگوپیش یک آدم معلول نباید بدَوی...
دردم این نیستکه او عاشق نیستدردم این نیستکہ معشوق من ازعشق تهی استدردم این استکه با دیدن این سردی هامن چرا دل بستم......
وای از آن روزتو عاشق شوی و من معشوقپدری از تو درآرمکه خدا میداند......
هر که مشغول به معشوقِ در آغوشش و منبه بغل کردنِ زانوی غمت مشغولم...
دوست خوبهنه بیوفازندگی خوبهنه بیصفاعشق خوبهنه بیمعشوقمن خوبمنه بی تو...
مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست...
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات استاگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است...
تا که از جانب معشوق نباشد کششیکوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد...
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟...