پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد رفتنی نیست! دو چشم نگران می خواهد!...
سبزه در دست تو و چشم من اما نگرانکه گره را به هوای چه کسی خواهی زد...
نگرانم!پاییز داردبه نارنج ها می رسداگر نیایی، تمامِ باغدِق می کند...
نگران نباش!یلدا رفتدیگر شب هایِ نبودن،کوتاه می شود عزیز...
در مورد آنچه مردمفکر می کنند نگران نباش،چون آن هااغلب این کار را نمی کنند....
برخاستی و رفتی و در پشت سر توانگار نه انگار ... نگاهی نگران ست...
نگران حرف مردم نباشخدا پرونده ای که مردم مینویسن نمیخونه......
سبزه در دست تو و چشم من اما نگرانکه گره را به هوای چه کسی خواهی زد …!...
اگر بدانید مردم هزار بار بیشتر به یک سردرد معمولى خود اهمیت مى دهند تابه خبر مرگ من و شما، دیگر نگران نخواهید شد که درباره شما، چه فکرى مى کنند......
روز مادربرهمه مادران مبارکمادران را فراموش نکنیم و قدردانشان باشیمآنها هیچ توقعی از ما ندارندهمیشه نگران و چشم انتظارمان هستند......
نگران اینکه پشت سرت میخوان حرف بزنن نباشپشت سر یه دلیلی داشته که اونا پشت سرتن رفیق...
ای بنده ی منبا وجود من چرا غمگین و نگرانی!؟حتی اگر طناب طاقتتبه باریکترین رشته ی ممکن رسیدنترس ، من هستم...
وقتی دلواپسِ اجاره خانه و صورت حسابِ قصاب هستی ، دیگر نگرانیِ چندانی برای آزادی نخواهی داشت !...
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم...
گاهآنکسکهبهرفتنچمدانمیبنددرفتنینیست،دوچشمنگرانمیخواهد...
یه شیر خودش رو نگرانِ عقاید گوسفندا نمیکنه !...
اگر بدانید مردم هزار بار بیشتر به بک سردردِ معمولىِ خود اهمیت مىدهند تا به خبر مرگ من و شما ، دیگر نگران نخواهید شد که درباره شما چه فکرى مىکنند !...
سختست بگیری خبر از حال کسی کهاز اینکه تو باشی و نباشی نگران نیست...
ننه : فقط یک هنر را باید یاد بگیری و آن هم تحمل است ، تحمل !مریم : تحملِ چی ننه ؟ ننه : نگران آن نباش ؛موضوع کم نمیآوری !...
یه روزی پشت سرت رونگاه میکنیو متوجه میشی زیادی نگران چیزایی بودی که اصلا اهمیت نداشتن......
نگرانمپاییز داردبه نارنج ها می رسداگر نیاییتمام باغدق می کند......
چایت را بنوش و نگران فردا نباش ، از گندم زار من و تو مُشتی کاه میمانَد برای بادها ......
نگران دست های من نباشبعد از توآشیانه ی هیچ پرستویی نخواهد بود......
خدای من بامن است...پس نگران هیچ چیز نیستم.....
نگران فردا نباشچون خدا زودتر از تو اینجاست...
همیشه تعجب میکنم ، ما خودمان را بیشتر از افراد دیگر دوست داریم پس چرا بیشتر نگران نظرات آنها هستیم تا خودمان ؟!...
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند....
یه روز پشت سرتو نگاه میکنیو متوجه میشی خیلی زیاد نگرانچیزایی بودی که اصلا اهمیتی نداشتن......
فقط یک هنر را باید یاد بگیریو آن هم تحمل است / تحمل-تحمل چی؟نگران آن نباش/ موضوع کم نمی آوری......