قسمت میدم ، من به تنهایی عادت دارم ، سایه از من دور شو
هر بار عقلم قدرت تصمیم گیری رو داد به دلم ، دلم را میشکوندن که مبادا سربازی وزیر بشه ، غافل از آنکه دل من شاه بود ، هر کس رو پناه داد بهش ضربه زد
ولی من یه سوال دارم چطور دلت اومد؟!
عقلم به پای دلم افتاد تا بفهمونتش شکسته
با روح آغشته به تو چه کنم؟! یارا
درد بی درمان درد نیست گاه پاره ای از تن است
گاه پاره ای از روح
گاه اسم من است
همان اسمی که صدایش نزدی
و لک میزد برای اینکه بشنود
درست است نام من است
لحظاتی که هیچکس کنارم نبود ومن با اینکه فقط خود را داشتم خودم را...
مرگ انتظار نیست
انتظار مرگ است
آدمک بیا خر شو
درد هایت را تحمل کن
مادرم هیچ است
پدرم خیال
از نژاد دردم
از جنس غصه
چشمانش پایان من و شروع او در من بود