همه ی زنان دنبال یک پناهگاهند، آغوش مردی که دوستش دارند یا خانه ی مردی که دوستش ندارند و پیراهن دلتنگی شان را آویزان، زیر آفتابی که پیراهن تو را هم خشک می کند. آغوش هر زن زیبایی، امن ترین جای دنیاست برای مردانی که تازه از جنگ برگشته اند و تنهایی شان را با ته مانده های سیگار زنی زیبا دور می ریزند، اما همه ی زنان هنگام تنهایی شان، به چیزهای ساده و معمولی پناه می برند، به آینه ی کوچک شان، شانه ی چوبیشان و هر روز موهایشان را شانه می کشند، به یاد مردی که دوستش دارند. تنهایی هر زن زیبایی، اندوه یک شعر را بیشتر می کند، وقتی به کلمه ها پناه می برند، اما بیشتر وقت ها به اتاق کوچکی که نامش آشپزخانه است پناه می برند و به غذای روی اجاق فکر می کنند که نسوزد. دلتنگی هایشان هم از شیر آب قطره قطره می چکد روی ظرف هایی که به آب پناه آورده اند؛ با دست های ظریف کوچک شان همه جای این خانه ی دلتنگ را تمیز می کنند به یاد مردی که سیگار به دست می آید، اما چه کسی می فهمد زخم هایی را که روی دست این زن مانده است؛ لبخند که می زند با نمک ترین زن دنیاست، زنی که باید همیشه زن باشد، گوشه ای بنشیند و غصه هایش را همچون پیراهنی با وصله های حسرت رفو کند؛ آنگاه بلند شود با همان پیراهن دلبری کند مثل ماهی که باید همیشه ماهی باشد؛ اما خانه ی ماهی ها بزرگ است آنقدر که نه در آن گم می شوند نه حوصله شان سر می رود؛ ماهی ها شب و روز به آب پناه می برند، آب اما مردهای زیادی را غرق می کند؛ مردهای خسته، همیشه در ته فنجان شان غرق می شوند، در چشم های یک زن غرق تر و با زیبایی یک زن تنهاتر؛ ولی همه ی زنان به اشک هایشان پناه می برند و در اتاق خواب کوچک شان گم می شوند، در آغوش مردی که دوستش دارند شاید هم دوستش ندارند
از مجموعه
همه چیز از دهان این زن شروع شد
ZibaMatn.IR