پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!...
می رسی و هوای فروردین ،جای باران گلاب می بارد از هوای گرفته ی اسفند ، برف نه؛ حبّه قند می آید...
گریه ام گرفت در سالن ایستگاهمثل خیام در کارگاه کوزه گریو به دوستانم فکر کردمکه یا مرده اندیا در آسایشگاه به آتش سیگارشان خیره اندآرش شفاعیگوزن در بوران شدید...
کم اخم کن با من، دلم ترکید جان توکل جهان قربان آن لبخند؛ با من باش...
به تو نیاز دارمچون روزنامه به صفحهٔ نیازمندی هاتهران به خیابان_ولیعصرعشق به شین وسطش......
تقصیر تو شدشعرم اگر مسئله ساز استزیبایی توبیش تر از حد مجاز است...
عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرمبا اینکه سال هاست به هیچم گرفته ای...
عشق تو تصاویر بهارانهٔ چالوسپر دلهره مانند زمستان هراز است...
جای انگور از لبان تو شراب انداختیمدر دهن ها با همین یک جمله آب انداختیمچشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بودخویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیمما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاهمدعی بودی به تو جنس خراب انداختیمبا سرانگشتت به بازی تاب دادی زلف رابس کن این بازی، ببین در پیچ و تاب انداختیمچنگ در زلفت زدم گفتی که بین موج هادست و پایی می زدی ما هم طناب انداختیمدر حجابت مهربان و رام ظاهر می شدیما ولی از چهره ات د...
نه باراننه بوراننه آتشنه توفانصدای تو انگشت تبدار آن دختر نوجوانی ستکه یک نام را بر بخار تن شیشهننوشته خط زدصدای تو انگشت یخ بسته ی مادر تازه پیری ستکه در اشک ریز گلاب و گلایلگِل از نام یک مرد می شستصدای توسوسوی مهتابدر چشم های شبی بی پناه استصدای توآتش نهتوفان نهآه است...
گاهی اگر که عشٖق تو را دستِ کم گرفت تقصیرِ توست، دستِ مرا کم گرفته ای...
چه باید کرد پا در بند دوری های بعد از تونشستن چشم در چشم صبوری های بعد از توچرا در قهوه خانه چشم ها اینقدر تاریک اندچه غمگین است قلیان ها و قوری های بعد از توشبیه جاده ی یک روستای نیمه متروکمکه آشفته است خوابش از عبوری های بعد از توغمت با آن چنان سوزی نشسته در صدای شبکه خون می بارد انگشت چگوری های بعد از توبه نان و نور و داغاداغ آن تن می خورم سوگندکه افتاد از دهان طعم تنوری های بعد از تواگر من زودتر رفتم بهشت اصلاً ...
به رغم حرف مریض مانده دلمبه این امید که شاید به دیدنم آیی...
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز استزیبایی تو بیشترازحدّ مجاز است...