پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ستاره ی نگاهت سوسوی بی رمق شبتابی است که دل هیچ شبی را روشن نمی کند........ فیروزه سمیعی...
این روزها چشم ها؛ دروغگوهای ماهری شده اند.... از این چشم به آن چشم اعتماد نیست ........... فیروزه سمیعی...
🍀ظلام چشمانم مرگ را بفریبد فریب روزگار التفاتم نیست🍀فیروزه سمیعی...
حدیث چشم مگو با جماعت کوران...
شایدم چشم ما سوراخه که ازش میوفتید...
بی گناه قلبمچشم نداشتاما چه داغ ها که ندید...
پیش چشم همه از خویش یلی ساختهامپیش چشمان تو اما سپر انداختهام...
دوست داشتن را در چشمی بجویکه حتی وقتی بسته است ،رویای تو را ببیند ......
دنیای بی او نه چشم لازم دارد نه پنجره...
وقت رفتن چشم در چشم عزیزانت بدوز فک کن با خود که شاید این نگاه آخریست...
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شودزخم آن زمان زبان به سخن باز میکند......
واسه اینکه به چشم کسی بیای خودتو عوض نکن اون اگه بخواد چشمشو رو همه میبنده...
ماه کامل شده ای چشم حسودانت کورآنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری...
تاریک شدهست چشم بیتوما را به عصا چه میفریبی...
چه میشود/ چشم درچشم/ پلک نزنی/ در این شبِ طولانی/ یلدا...
ای همه میل دل من سوی توقبله جان چشم تو و ابروی تو.....
خرابم می کند هر دمفریبِ چشمِ جادویت....
دل رمیده ی ما را به چشم خود مسپارسیاهِ مست چه داند نگاهبانی چیست...
چشم باز کن، تا ...چشم جهان به طلوعتروشن شود ...️️️...
گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزندچشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها...
ای همه میل دل من سوی توقبله جان چشم تو و ابروی تو......
بی عشق دلمجز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشوداگر عشق نبود...
چشم دارمکه مرا از تو پیامی برسد...
یه جوری تو رو میخوام عزیزم چشم همه حسودامون در آد......
به این پنجره سالهاست که چشم دوخته ام شایدیک پرده بیایی...
بگذار چشم های تو ،ثانیه شمارعاشقیمباشند !!...
جمعه و دلتنگی و پاییز و چشمی خیس اشککو طبیب حاذقی تا درد ما درمان کند؟؟؟...
میروی از پیش چشم اما ز خاطر هیچوقت...!...
بیخوابی /بسرش زده است/خواب/چشمهای تو/ رهایم نمیکند...
فرق است میان آن که یارش در بر تا ان که دو چشم انتظارش بر در...
چشم من چشم تو را دید و ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد......
بزرگترین ارتفاعی که باعث مرگ من میشه افتادن از چشم توست...
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیستچشم پلید لایق دیدار دوست نیست...
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرمناگهان دل داد زد دیوانه! من می بینمش......
جنگ نابرابر یعنی من بی دفاع در مقابل لشکر بیرحم دو چشم تو...
ای من فدای چشم تویاد عزیزت از همه ی یادها جداست...
میترسم از آن چشم سیه مست که آخر از ره ببرد صائب سجاده نشین را...
عشق،تعریف سادهای دارد؛چشمانت......