پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پر کن جامم ساقی تا جان در تن باقی استپر کن پر کن ساقی از دل غم ها جاری استدریا درد از حرف تلخم نمی فهمدباران به باغی خشکیده و خالی است...
«یعنی تو...»قافیه ، مثنوی و شعر و غزل یعنی توشهد و شیرینی صد جام عسل یعنی تواز نگاه تو وجودم همه در آشوب استمعنی زلزله بر روی گُسل یعنی تویکه تازی تو به میدان دلِ کوچک منناز معشوقه ی بی مِثل و مَثل یعنی توکل عالم به تمنای تو آمد به وجودعلت هستی این کون و مکان یعنی تواز ازل تا ابدیت همه توصیف تو بودبهترین واژه ی فرهنگ لغت یعنی تو...
گویند اگر می بخوری عرش بلرزدعرشی که به یک جام بلرزد به چه ارزد...
تا دنیا دنیا دنیاس آبی مال ماستما قهرمانیم جام تو دست ماست...
قرارمان فصل انگورشراب که شدم بیاتو جام بیاور من جانجام را خالی از جان کنهراسی نیست... فقط تو خوش باشهمین مرا کافیست......
مجنون را میگفتند که : «از لیلی خوبترانند ، بر تو بیاوریم؟»او میگفت که : «آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم ، لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است ، من از آن شراب مینوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است ، از شراب آگاه نیستید!»...
از خمار چشمانتمست می شومچه غوغایی می شود برپااگر از جام لبتقطره ای بنوشم...