متن شهریار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شهریار
از بالشِ
زیر سرم متشکرم!
نقش بازوی
یار را بازی می کند.
شبی آهسته رفتم تا به کویش
که بینم مخفیانه خال رویش
ز در بالا که رفتم بهر دیدار
شدم مدهوش تا خوردم به بویش
- تنگ مپسند دلی را که در او جا داری!❤️🩹
یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی
یادت بخیر یار فراموش کار من
دل من عشق بتان دارد دوست
دشمن خویش به جان دارد دوست
این چه سرّی است که سوداگر عشق
عوض سود ، زیان دارد دوست...
دوست شد دشمن جانم یا رب؟
یا دلم دشمن جان دارد دوست
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
مو حالی دی ندارُم از تو گویُم
صفایی دی ندارُم از تو گویُم
ایَر بار دگر آیی کنارُم
نوایی دی ندارُم از تو گویُم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران...
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد...^ ^
خاطرِ من پُر ز تو، جسمم خزان
از غمت دادم به ݪب اشهد، اذان
می کنم گریه ز هجرت ای عزیز
پیش نااهݪان گل من تو نمان
جرم من اندک، غرورت جرم اصل
از گذشت و مهر دی با من نخوان
ریش و مو یار و رفیق رنگ آق!
با...
اما شهریار به جای کارما گفته:
فلک همیشه به کام یکی نمی گردد،
که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست🙂🎡
تو دیگر با دلم کاری نداری
بر این آشفته یک راهی نداری
که گفتت با دلم نامهربان باش؟
که جز آزار من کاری نداری...
من مانده ام و این دلِ تنگ
که بۍتو گذشتن ها را هیچگاه درک نکرد؛
تنها آموخت که در حسرت تو،
مرا شکنجه دهد.
هنوز نمۍدانم سهم من از داشتن تو
تا چه اندازه بود
که این گونه تاواטּ آن را با نبودنت مۍدهم؛
هنوز نمۍدانم چرا وقتۍ برایم حرف...