بغلم را پوشیده ام
چقدر تن خور بدنم است.
صدیقه بیگلری...
وقت تنگ بود ،بوسیدمش
انقلاب شد ..
صدیقه بیگلری...
«بهمن»
یک نخ آرامش
و بهمنی
از لاپیچِ نبودنت !
در دود سیگار محو شد .....
خاطرات
تمام دارایی مان است
لای موهایمان دستان مردیست که دیگر نیست.....
زمان!
هجوم می آورد به ازدحام تنهایی ام
و من به عبور او شک دارم .....
تَورم از لبانم بردار،
تحریمِ بوسه هایمان بیست ساله شد.....
های زمستان!
همین که یخ ها را
از روی ِ کبودی های زیر چشمانت کنار بزنم
بهار سبز می شود .....
در اقلیم زنانگی ام!
باید زود تر بخوابم ،
دارم بیداری می بینم ..
صدیقه بیگلری...
موهایم رنگ صبح به خود گرفته،
برگرد!
صدیقه بیگلری...
کی موهاتو وا کردی!
که اینگونه ،
شاهد سقوط آبشار گیسوان تواَم..
صدیقه بیگلری...
وقتی لبانم ترک برمی دارد
می دانم تُ در ذهنت مرا بوسیده ای..
صدیقه بیگلری...
ساعت ها دیوانه شدند
وقتی ماه ها از تو بی خبر ماندم. .
صدیقه بیگلری...