شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تا پاک کنی از همه دنیا اثرم را آتش زده ای دفتر شعر و غزلم راتا پاک شود رد خیال من از این عشق تا شک نکند هر که ببیند خبرم راخشکیده درختم که به امید تو گل کردآتش زده ای باغ گل پر ثمرم را یک عمر نوشتم که برای تو بماند افسوس نخواندی وندیدی هنرم راچون شمع سراپا شده ام آتش سوزانپروانه ام و سوخته ای بال وپر م را امشب به خیالت زده ام باز تفالبنگر غزل غصه و چشمان ترم رااعظم کلیابی بانوی ...
شب آرزوهاستآرزو کردم تو را امشب برای هرشبم...
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه...
شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولیباید امشب بروم شام غریبان خودم...
امشب مسافر اغوشش هستم پشت پایم آب نریزید بر نخواهم گشت...
شب خوش بخواب,اما بدان آه من در سینه ام امشب تقلا میکند!!!!............
هوای تو امشب چگونه است؟در من امشب یکی دنبال چتر می گردد !...
میان ما و تو امشب کَسی نمیگُنجدکه خَلوتی است مرا با تو در نهان امشب...
با من خیالت همره است امشب ......
کاش...امشب همون شبی باشه که،قراره فرداش کلی اتفاق خوب بیوفته......
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیستامشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست...
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمربجز از امشب و فردا شب و شب های دگر....
هوای تو چگونه است؟در من امشبیکی دنبال چتر می گردد!...
دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش ......
امشب به قصه ی دل من گوش می کنیفردا مرا چو قصه فراموش می کنی...
امشب این کافهمست تر از من استروی تمام صندلی هاتو نشسته ای...
حرف امشب و دیشب نیستمن مدت هاستتو رااز خدا آرزو می کنم...
هعی، امشبم گذشتو، بازم ندونستیم چرا بیداریم...