متن کشتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کشتی
احساس میکنم
چیزی در سینهام میجوشد
آن چیز دارد میجوشد
آن چیز دارد ...
آن چیز ...
آن...
قلبم! آه!
عشقت،
در من فوران کرد
و تو
سوارِ کشتی، دورادور، به نظارهی منی
یقیناً از نوادگانِ کریستف کلمبی
که این جزیرهی آتشفشانی را کشف کردهای
کشف کردهای اما میترسی
میترسی...
کشتی
دریا زده شد
و
ناخدا
سُکان را
به خدا سپرد.
آتش گرفته حنجرم لبریز شده چشم ترم
آقا تو را گم کرده ام دلواپسم شد مادرم
سر تا به پا شعله ورم میسوزد حالا جگرم
آمده ام مهمانیت رخصت مرا هست سرورم
ای آنکه دل را میبری جانم ببر در راه خود
هل من ناصر هست یاوری ما را ببر...
دفترم دریا شد امّا با عبور موج ها
دست خطِ کشتیِ بی بادبانم پاک شد
رضا حدادیان
۱۴۰۲/۳/۲۲
حال دلم بدون تو مثل کشتیه که وسط اقیانوس سوراخ میشه