پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمانی خواهم فهمید که تو برایم نیستیان زمان که چشمهایم را خاک انتظار پر کرده است...
من در منظومه ی عشقسیاره ی احساسی هستمکه تا قیامتبه دور دوست داشتنت می گردم......
هر دو جا مانده ایمتو در دلِ منمن از دلِ تو...
من بی تو در غریب ترین شهر عالممبی من تو در کجای جهانی که نیستی؟...
دختری باید باشدتا زندگیبه احساسی ترینشکل ممکنتحقق یک رویا شود...
و پنج شنبه می آید که یادمان بیاورد کسی بودکه فکرش را نمیکردیم یک روز نباشد...
در آخرین عکسمان آنقدر مرا دوست داریکه باورم نمیشود " رفته ای "...
و شاید ما را در پسِاین دوری دیداریست......
به تو که فکر میکنم بی هوا لبخند میزنمانگار سالها باتو زیسته ام...
آسمون عاشق گل بودگریه می کرد که گل بخنده......
به خدا خواهم گفت جای باران بهاردلمان تشنه ی احساس شده عشق ببار...
لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگوپیش یک آدم معلول نباید بدَوی...
گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهیدخودم گلی بگُذارم سر مزار خودم...
ولی باید بدونیحس خوبی رو که کنارتو دارم...هیچ کجا و کنار هیچکس ندارم......
اگر امکان آن باشد عقب برگردد این تقویمیقینا فرق خواهد داشت با تو طرز برخوردم...
بهترین حس اینه که تمام مدتی که از دور دوستش داشتی دوست داشته ....
کمک کن حس کنیم بعد از نبودنهنوزم میشه بود و زندگی کرد!...
بهترین حس اینه که بفهمیتمام مدتی که از دور دوستش داشتیدوست داشته......
از روز اول با تو در پرواز دانستمپروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند...
ذوق اولین دوستت دارم...بغض آخرین بغل ...هیچ وقت فراموش نمی شه...!...
هیچوقتهیچکس به اندازه ی مندوستت نخواهد داشت!این تو ، این تمامِ آدم ها......
کمترین مهربانی می تواند این باشدکه در انتهای شب ؛برای آرامش یکدیگردعا کنیم......
دست برداراز دوست داشتن آدمی کهاز جنس یخ استقلب و احساسش...!...
اجازه نده کسی باهات بد رفتاری کنهفقط بخاطر اینکه میترسی از دستش بدی...
بهترین حس دنیاستوقتی میدونماول و آخرش مال خودمی...
سفید می پوشند تا سیاه نپوشیم...بخاطر این عزیزان لطفا در خانه بمانیم.......
فاجعه یعنی ،تو باشی، ولی نه واسه من......
خوشبختیتو جار نَزننذار کسی بِگه خوش بحالشهمین خوش بحالِشِگند میزنه به زندگیت...
با خبر باش پس از ظلمت این چند صباحصبح دولت بدمد شادی ما پشت در است...
بعد مُدتی اتفاقی عکستو دیدم،دیگه مثل قبل خوشگل ترین نبودی،یه آدم معمولی بودی .......
دریا نرفتهساز چشمانمبه جزر و مد مشغولند...
همزادِ تاریکی پشتِ گل احساسمصدای پای شب می آید...
تو دریا شومن قول میدم خودم تو موجت جون بدم...
می خواهم کمی نفسم بند بیاید! ترجیحا در آغوش تو......
امروزلابلای گل ها مادرهیچ رد پایی...
هیچ احساسیبهتر از یه پیام غیر منتظره ،از کسی که دلتنگشی نیست......
شاید دیگه نه دوستت داشته باشم،نه ازت متنفر باشم ولی نمیتونم فراموشت کنم!...
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است!دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟ ...
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری...
شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولیباید امشب بروم شام غریبان خودم...
پارادوکس یعنیندارمت و گاهیفکر از دست دادنت دیوانه ام می کند......
فاصله شاید دلتنگی بیارهاما دل آدما رو به هم نزدیکتر میکنه......
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بودمن عاشق او بودم و او عاشق * او *بود......
جنگ نابرابریست!من با دست خالیشب با هجوم خاطره...!...