پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
"فصلیبه نام چمداندر تقویم عاشقانه ها روی زمستان راسفید می کند"...
تقویم قلبم باز شد سَربرگ آن نامت نشستهر روز من نیکو شود سالی که آغازش تو یی...
اگر امکان آن باشد عقب برگردد این تقویمیقینا فرق خواهد داشت با تو طرز برخوردم...
دیوانه ها تقویم هاشان فرق دارددر عالمِ دیوانه ها هر روز، عید است......
به سلامتی بچه ای که مادرش زیر خاکهباز تو تقویم دنبال روز مادر میگرده...
آتش زدی به زندگی مرد آذریتقویم قبل آمدنت آذری نداشت...
ما سالهاست غیر زمستان ندیدهایم تقویمها دروغ نوشتند از بهار......
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاستو جهان مادر آبستن خط فاصله هاست...
دقیقه ی آخرپاییز تقویم را معطل می کند شایدبرگردییلدا مگر همین نیست...
جمعه ها را باید از تقویم بیرون کشید پخش کرد بین روزهای هفته انصاف نیست که همه دلتنگیها جمع شود در یک روز مشخص پخش شود در یک عصردلگیر...
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتیبر درش قفل زدم تا که نیاید دگریمن و چشمان گره خورده به تقویم و زمانروز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری...
خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است*آذر ماهی جانم تولدت مبارک*...
روز تولد انسانها در هیچ تقویمی یافت نمیشود، چرا که فقط در قلب کسانی است که به آنها عشق می ورزیم عزیزم گلم نازنینم تولدت مبارک...
بزرگ فکر کن تقدیر”تقویم افراد عادی است …وتغییر”تدبیر افراد عالی …...
تقویم من از پاییز شروع میشودحولحالنا میخوانم وتو را آرزو میکنم...
آبان را به این می گذرانمتا پنجمین روزشتو را در میان باران و برگ های پاییزی تقویمپیدا کنم......
تقویم را معطل پاییز کرده است/ در من مرورِ باغِ همیشه بهارِ تو...