شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
امشب ماه به آغوش آمنه خواهد آمد و جهان در نور خواهد درخشید صدای پر و بال جبرئیل می آید نامش ستودنی است محمد(ص)...
ماسک اپیدمی تکراریستما عمریست که ماسک می زنیماز درب خانهتا قلب آدمهاناقلیم و سینه به سینههمدیگر را بازی می دهیم...
تو در خیالم رقصیدی و تمام کافه های شهر تخته شدند...
پائیزهمینکه مرا زائیدبرگ هایش ریخت...
آغوش تو فصل پاییز است عروس پاییزی نگاه که تمام شود می ریزی...
من همیشه کم داشته ام!یکے شبیهتو را...
مهریه ات یک جلد کلام الله مجیدیک دست آیینه و شمعدانیک دل سیر بوسهحالا تا مے توانےناسازگارے کن...
به امتداد هر دستتقامتی افتادهآب شرمنده شداز مشک چال گونه هایتعباس...
بند قنداق تو همان روزه ی شب هفتم بود و یک مشت خون که به آسمان پاشید باران متولد شدچقدر امشب گلوی تاریخ درد می کند...
حس خوبیستکنار تو بودنگویا شبنمے بر لبم مے بارد...
مرد که باشی می فهمی گاهی فقط دو حرف تمام دنیایت می شود زن...
چه بیهوده گفته اند که تو در کنار سری تو همان یاقوت شاهنشاهی تاج سری همسری...
چقدر خسته ام رفیقفرهاد نیستم که کوه کنده باشم من فقط خودم هستم که از تو دل کنده ام...
آرزوهاےت که جاے خود داردتو به منیک رسیدن بدهکاری...
تو تنها ترینیمیان ایندو سینه ی من...
تمام یک مردمیان دامن گل گلی یک زنخلاصه می شودپر از آب و هوای مدیترانه ای یک بوسه...
بیچاره مادربزرگیک کاسه آش نذری آورده بودامایک نسل عاشق را زائید...
درست همان لحظهکه غرق آرزوهایت هستیساحل ،زیر پایت را خالی می کندخوب غروب را نگاه کنشایدآهوبغضمرا ببینی...
آقا جان خدا بیامرز راست میگفت کار این زنها بر عکس است می گویند دوستت نداریم وروسری گلگلی هدیه ات را سر می کنند...
زن ها رو بهتر از خودشان می شناسمهمینکه عطر میرنی دلواپس می شوند...
چقدر غمگینی تودرست مثل زنی که درد، آبستن استو اشکفارغ می شود...
باز شب آمد و دلتنگےو ماه از چشمان توچهارده خواهد شد....
تو ناز مے کنےو چال گونه هاےتاز شعرهاے من زیباتر مے شوند....
پدرم فشار خون داشت من هم دارمنسل های بعد از من هم خواهند داشت بیچاره ایم اما همگی تقاص بوسه های یواشکیعزیز جان به پدر بزرگ را پس می دهیم...
چشم در مقابل چشملب در مقابل لبچه مراعات نظیریستدوست داشتن تو...
درست شبیه مونالیزاآراممرموزپر حرفتو دوست داشتنے ترین راز جهانمے...