پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جا ماندهرد نگاهمبر ماه ِ برکه ی آرزوها...
هرشب خیالت که می آیدجوانه میزنمسبز میشوم...
در آغوش بادجنگل گیسوانمبوسه باران می شود...
آسمان ستاره چینگیسوان سیاهت...
اسیرِ چشمانِتو بودنزیباترینحالِ ممکن است...
خورشیدمطلوع که میکنی سایه ای میشومدرکنارت...
تو صدایم میکنی ومن پر می شوم از عطر بهارنارنج...
بیا که بی تو جانم یک دنیا کم دارد...
هر سپیدهزیباترین تکراری دنیاستگشودنِ چشمانت...
هر صبحدوست داشتنتمیشود زیباترینشعر لب هایم...
سنجاق میکنم بوسه هایم رابه لبخند چشمانت...
گرهِ کور لبهایمانبوسهِ...
ساز قلبم روی نت چشمانتکو ک است...
پیچیده استدوست داشتنت میان این همه سادگی من...
تو باشی من خوبمحتی سایه ات مرا بهرقص می کشاند...
سالهابه شبهایمبدهکاری.!بوسه...
دریا نرفتهساز چشمانمبه جزر و مد مشغولند...
صبح که می شودتو چکیده می شویاز سر انگشتان احساسم...
همزادِ تاریکی پشتِ گل احساسمصدای پای شب می آید...
عطرِ تو در خیابانِباران زدهِ پخش شدهوتو نیستی...
بوسهِ بوسهِ تو را خواهم نوشت بر دفتر دی.......
تو خودت هم نمی دانییلدا باشد و نباشدمن یک دنیا منتظرت می مانم...
کافیست تو باشیمن می شوم برفمی شوم باران کنارت می مانم...
دلم بارشِ احساسِ استبر گلویِ درد...
غزل غزل شعر ستنگاهت ردیف کنقافیه چشمانت را بر وزن دوست داشتنم...
من آرام آراملبخند می زنمتو بلند بلندعاشقم می شوی...
رنگین کمانِمهرتوستدانهِ دانهِ اشعارممریم گمار...
رگبارِعشق بودعمقِ نگاهت...
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایتهمین قدر بگویم که دوستم داری...
خاطرات آتشینت راکجای دلم بگذارم که نسوزد...
نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند...
کمتر بخند جانمخنده ات دلِ سنگ را عاشق میکند...
بهشتمتٲویل می شوددر چشمهایت...
به حد دریا که عمیق است وخروشان ..عشقت در من در جریان است ......
چشم هایت عجیب اندبه من که میرسند پراز زندگی میشوند..........
دل غارت شد به تماشای نگاهت...
امتداد نگاه مان بهم رسید.. اما انقدر سرد بود؛ که منجمد شد...
حلول ماهدر سیاهِ مستِ نگاهت......
لبان توهمان شکوفه انار استکه در قلبم رویده...
شعرهایم تا آسمانبرایت قد می کشندباید روح بزرگی داشته باشی...
به یمنِحضورشزمستان مبهاران ست اِسفند...
شبیه بارانمهرروزی که نباشی می بارم...
مرا بوسیدی من شعر شدم .. تو شکوفه.....
گیسوان خورشیدیتتاب دهی...بهار میشود...
گونهِ اش؛ گل انداخته بوددرست؛ مثل: دامن گل گلیِ اش!زیبا بود.......
هرصبح سرریز میشودشعرهای سپیدم بر دفتر سیاهِ چشمانت...
حوالی من،جز قهوه چشم هایت،رنگی نیست...
حوالی چشمانتفصل گلریزان استنوید تمام شکوفه های بهار...
نام دیگرم،گل مریم،تو،مرا عشق بخوان...
تو بخند...من قول میدهم...تمام جهان را برایت برقصانم...