من بگردم گرد آن یاری که میگردد پی ام..
پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی...
گفتم دلم از تو بوسهای خواهانست...!
آنک به دل اسیرمش️ در دل و جان پذیرمش!
گر هزاران دام باشد در قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم ️️️
بخند جان و جهان، چون مقام خنده تو راست..!
ای زندگی و تن و توانم همه تو...
یک ریسمان فِکندی ، بردیم بر بلندی ؛ من در هوا معلق و آن ریسمان گسسته !
ای یار بِکِش دستم آنجا که تو آنجایی..
در پرده ی دل خیال تو / رقص میکند من رقص خوش از خیال تو آموزم...!
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری...
من آن تو تو آن من چرا غمگین و پردردی؟
از خواب چو بر خیزم اول تو به یاد آیی
از همان جا که رسد درد همان جاست دوا
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند...
پیشم نشین پیشم نشان ای جان جان جان جان
بیعشق، نشاط و طرب افزون نشود/ بیعشق، وجود، خوب و موزون نشود
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
آه...... که در فراق او هر قدمی است آتشی .........
ور تو پنداری مرا بی تو قراری هست... نیست!
مست رود نگار من در بر و در کنار من هیچ مگو که یار من با کرمست و با وفا
گر میل دلت به جانب ماست بگو...
هزار بار اگر پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری
بیخود بنشین پیشم / بیخود کن و بی خویشم