متن قدم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قدم
کجایِ جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست
و سلام آراسته شود..
با اینکه پاهایت
بوی ماندن میدهند
گاهی بیهیچ بدرقهای
باید رفت
وقتی سکوت
جای قدمهایت
نفس میکشد
و سلامها
در حرمت لحظهها
کمرنگ میشوند
در انتظار نسیم قدمهایت
چشمها نشسته
در انحصار جاده
و لحظهها ورق میزنند
حسرت هوای حضورت را
بر قامت نگاهی
که سایههای سکوت
بر سر ثانیهها
آوار میشوند
سایهبهسایهی خیالت
سکوت تنهاییام را
قدم میزنم
چه دردناک است
غربت کوچهها را حسکردن
هنگامیکه یادت
در ذهن تمام بنبستها
تداعی میشود
در امتداد شب
صدای قدمهایت
مرا به هیچ میبرد
ای رها در ره ما؟
در باد گم شدی
یا در خوابِ ماه؟
صدای قدمهایت
از لابهلای رؤیاها
به گوشم میرسد
مثل پرندهای
که در آینه پرواز میکند
تو را در انعکاسِ باران
جستوجو میکنم
و در شکافِ زمان
نامت را
با نور مینویسم
گفته اند می آیی؛
سالهاست که انتظارت را،
در باغ دلم کاشته ام؛
منتظر هستم تا:
باغ باورم را،
با قدمهای سبزت،
بارور سازی...
هرزمان که:
می روم ورزش کنم در پارکها،
همقدم با من بیا؛
تا منتهای یک نفس!
دست در دست تو لب های تو بوسیدن دارد
بوی تو چون بوی گلی ست که بوییدن دارد
هر قدم سوی تو می آید و در بی خبری است
کوچه به کوچه با یاد تو دویدن دارد
از کدام کفش حرف میزنی؟ /
کفش هایم را جاده ها برده اند /
از کدام قدم حرف میزنی؟ /
قدم هایم را برف ها برده اند /
من، /
تمامِ خود را گشته ام /
و جز یک فانوسِ سخنگو /
چیزی نیافته ام ... /
«آرمان پرناک»
شاید
این کفش
برای تو
باید»
.
مدت هاست
قدم های برهنه ام
حرفِ گرگ ِ بیابان را می پاید
«آرمان پرناک»