پاییز...گلچینی از،خنده های توست..!!
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است باران بزند، شعر بیاید، تو نباشی...
تا به دل مهر تو دارم بیمی از پاییز ندارم
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند
در پاییزی ترین حالت ممکن جوانه خواهم زد اگر حال دلم را به دست خوش لبخندها بسپارم
و پاییز در انتظار زمستان بود و شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق..
شبیلدا سهمپاییزاستو شبهایبیتو،سهممن...
یه پاییز دیگه هم از رفاقتمون گذشت یلدات مبارک رفیق
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی
ای دل به سرد مهری دوران صبور باش کز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد
جمع شدیم/دورِ پاییز/حافظ هم خاموش
ای اتفاق کوچک ساده پاییز دارد تمام می شود نمی افتی؟
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد
منطقی نیست پاییز باشد باران شرشر ببارد ولی تو نباشی ...
ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
برگ ها زخمی/پاییز گنجشک ها را/چال کرد پشتِ میله ها
کاش میشد تموم نشه گرمای آغوشت وسط این همه دل سردی های پاییز
صبح پاییز/افتاده روی روزنامه ها/آفتاب درون جدول
برای پاییز امسال رنگی نمانده...
پاییز را دوست دارم تو را به من بخشیده...
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد
و تو بکرترین منظره ای مثل درخت پرتقال که در پاییز به بار نشسته باشد